سر زلفت چو در جولان بیاید از خاقانی شروانی غزل 144
1. سر زلفت چو در جولان بیاید
به ساعت فتنه در میدان بیاید
...
1. سر زلفت چو در جولان بیاید
به ساعت فتنه در میدان بیاید
...
1. دل دادم و کار برنیامد
کام از لب یار برنیامد
...
1. مرا غم تو به خمار خانه باز آورد
ز راه کعبه به کوی مغانه باز آورد
...
1. مکن کز چشم من بر خاک سیل آتشین خیزد
نترسی ز آن چنان سیلی کزو آتش چنین خیزد
...
1. بر دل غم فراقت آسان چگونه باشد
دل را قیامت آمد شادان چگونه باشد
...
1. شور عشق تو در جهان افتاد
بیدلان را به جان زیان افتاد
...
1. عقل ز دست غمت دست به سر میرود
بر سر کوی تو باد هم به خطر میرود
...
1. روی تو را در رکاب شمس و قمر میرود
لعل تو را در عنان شهد و شکر میرود
...
1. دل سکهٔ عشق مینگرداند
جان خطبهٔ عافیت نمیخواند
...
1. تا مرا عشق یار غار افتاد
پای من در دهان مار افتاد
...
1. دلبر آن به که کسش نشناسد
نوبر آن به که خسش نشناسد
...
1. نقش تو خیال برنتابد
حسن تو زوال برنتابد
...