1 دل رفت و میندانم حالش که خود کجا شد آزار او نکردم گوئی دگر چرا شد
2 هرجا که ظن ببردم رفتم طلب بکردم پایم به سنگ آمد، پشتم ز غم دو تا شد
3 چندان که بیش جستم کم یافتم نشانش گوئی چه حالش افتاد یارب دگر کجا شد
4 بردم بدو گمانی کز عشق گشت رسته مانا که گشت عاشق ظنم مگر خطا شد
1 آمد نفس صبح و سلامت نرسانید بوی تو نیاورد و پیامت نرسانید
2 یا تو به دم صبح سلامی نسپردی یا صبحدم از رشک سلامت نرسانید
3 من نامه نوشتم به کبوتر بسپردم چه سود که بختم سوی بامت نرسانید
4 باد آمد و بگسست هوا را زره ابر بوی زرهٔ غالیه فامت نرسانید
1 دل که در دام تو افتاد غم جان نبرد جان که در زلف تو شد راه به ایمان نبرد
2 عقل کو غاشیهٔ عشق تو بر دوش گرفت گر همه باد شود تخت سلیمان نبرد
3 باد کو خاک کف پای تو را بوسه دهد سر فرو نارد تا افسر سلطان نبرد
4 گرچه هستند به فردوس بسی خاتونان تا تو را بیند رضوان غم ایشان نبرد
1 پیش صبا نثار کنم جان شکوفهوار کو عقد عنبرین که شکوفه کند نثار
2 ای مرد با شکوفه چه سازم طریق انس این بس مرا که دیدهٔ من شد شکوفهبار
3 جانم شکوفهوار شکافان شد از هوس چون حجلهٔ شکوفه برانداخت نوبهار
4 هر شب که پر شکوفه شود روی آسمان در چشم من شکوفهوش آید خیال یار
1 در سایهٔ غم شکست روزم خورشید سیاه شد ز سوزم
2 از دود جگر سلاح کردم تا کین دل از فلک بتوزم
3 تنها همه شب من و چراغی مونس شده تا بگاه روزم
4 گاهی بکشم به آه سردش گاه از تف سینه برفروزم
1 سرهای سراندازان در پای تو اولیتر در سینهٔ جانبازان سودای تو اولیتر
2 ای جان همه عالم، ریحان همه عالم سلطان همه عالم مولای تو اولیتر
3 ای داور مهجوران، جان داروی رنجوران صبر همه مستوران، رسوای تو اولیتر
4 خواهی که کشی یاری آن یار منم آری گر کشتنیم باری در پای تو اولیتر
1 آتش عیارهای آب عیارم ببرد سیم بناگوش او سکهٔ کارم ببرد
2 زلف چلیپا خمش در بن دیرم نشاند لعل مسیحا دمش بر سر دارم ببرد
3 ناله کنان میدوم سنگ به بر در، چو آب کاب من و سنگ من غمزهٔ یارم ببرد
4 جوجوم از عشق آنک خالش مشکین جو است دل جو مشکینش دید خر شد و بارم ببرد
1 عشق تو دست از میان کار برآورد فتنه سر از جیب روزگار برآورد
2 هر که به کوی تو نیمبار فروشد جان به تمنا هزار بار برآورد
3 جزع تو دل را هزار نیش فرو برد لعل تو جان را هزار کار برآورد
4 طبع تو تا عادت پلنگ بیاموخت گرد ز شیران مرغزار برآورد
1 هر دل که غم تو داغ کردش خون جگر آمد آبخوردش
2 چون کوشم با غمت که گردون کوشید و نبود هم نبردش
3 در درد فراق تو دل من جان داد و نکرد هیچ دردش
4 دور از تو گذشت روز عمرم نزدیک شد آفتاب زردش
1 دل دادم و کار برنیامد کام از لب یار برنیامد
2 با او سخن از کنار گفتم در خط شد و کار برنیامد
3 دل گفت حدیث بوسه میکن اکنون که کنار برنیامد
4 در معنی بوسهٔ تهی هم گفتم دو سه بار برنیامد