1 خاکی دلم که در لب آن نازنین گریخت تشنه است کاندر آبخور آتشین گریخت
2 نالم چو ز آب آتش و جوشم چو ز آتش آب تا دل در آب و آتش آن نازنین گریخت
3 آدم فریب گندمگون عارضی بدید شد در بهشت عارض آن حور عین گریخت
4 تا دل به کفر دعوت زلفش قبول کرد کفرش خوش آمد از من مسکین به کین گریخت
1 جو به جو عشقت شمار دم زدن بر من گرفت جوجوم کرد و چو بشنید آه من بر من گرفت
2 آهی از عشقت درون دل نهان میداشتم چون برون شد بیمن او راه دهن بر من گرفت
3 عشقت آتش در من افکند و مرا گفتا منال نالهٔ آتش بگاه سوختن بر من گرفت
4 دل به دست خویشتن شد کشته در پای غمت خود به خود کرد این و جرم خویشتن بر من گرفت
1 با او دلم به مهر و محبت نشانه بود سیمرغ وصل را دل و جان آشیانه بود
2 بودم معلم ملکوت اندر آسمان از طاعتم هزار هزاران خزانه بود
3 بر درگهم ز خیل ملایک بسی سپاه عرش مجید ذات مرا آشیانه بود
4 هفت صد هزار سال به طاعت گذاشتم امید من ز خلق برین جاودانه بود
1 طبعِ تو دمساز نیست عاشقِ دلسوز را خویِ تو یاریگر است یارِ بدآموز را
2 دستخوشِ تو منام دستِ جفا برگشای بر دلِ من برگمار تیرِ جگردوز را
3 از پیِ آن را که شب پردهٔ رازِ من است خواهم کز دودِ دل پرده کنم روز را
4 لیک ز بیمِ رقیب وز پیِ نفیِ گمان راهِ برون بستهام آهِ درونسوز را
1 کار گیتی را نوائی مانده نیست روز راحت را بقایی مانده نیست
2 زان بهار عافیت کایام داشت یادگار اکنون گیایی مانده نیست
3 وحشتی دارم تمام از هرکه هست روشنم شد کشنایی مانده نیست
4 دل ازین و آن گریزان میشود زانکه داند با وفایی مانده نیست
1 دل پیشکش تو جان نهاده است عشقت به دل جهان نهاده است
2 جان گر همه با همه دلی داشت با عشق تو در میان نهاده است
3 تا نام تو بر زبان بیفتاد دل مهر تو بر زبان نهاده است
4 اندک سخنی زبانت را عذر از نیستی دهان نهاده است
1 به جائی رسید عشق که بر جای جان نشست سلامت کرانه کرد، خود اندر میان نشست
2 برآمد سپاه عشق به میدان دل گذشت درآمد خیال دوست در ایوان جان نشست
3 مرا باز تیغ صبر بفرسود و زنگ خورد مگر رنگ بخت داشت بر او زنگ از آن نشست
4 فغان از بلای عشق که در جانم اوفتاد تو گفتی خدنگ بود که در پرنیان نشست
1 آنها که محققان راهند در مسند فقر پادشاهند
2 در رزم، یلان بینبردند در بزم، سران بیکلاهند
3 کعبه صفتاند و راه پیمای باور کنی آسمان و ماهند
4 بر چرخ زنند خیمهٔ آه هم خود به صفت میان آهند
1 اهل بر روی زمین جستیم نیست عشق را یک نازنین جستیم نیست
2 زین سپس بر آسمان جوئیم اهل زان که بر روی زمین جستیم نیست
3 برنشین ای عمر و منشین ای امید کاشنائی همنشین جستیم نیست
4 خرمگس برخوان گیتی صف زده است یک مگس را انگبین جستیم نیست
1 ای باد صبح بین که کجا میفرستمت نزدیک آفتاب وفا میفرستمت
2 این سر به مهر نامه بدان مهربان رسان کس را خبر مکن که کجا میفرستمت
3 تو پرتو صفائی از آن، بارگاه انس هم سوی بارگاه صفا میفرستمت
4 باد صبا دروغ زن است و تو راست گوی آنجا به رغم باد صبا میفرستمت