چه روح افزا و راحت باری از خاقانی شروانی غزل 132
1. چه روح افزا و راحت باری ای باد
چه شادی بخش و غم برداری ای باد
...
1. چه روح افزا و راحت باری ای باد
چه شادی بخش و غم برداری ای باد
...
1. چشم دارم که مرا از تو پیامی برسد
وز می وصل تو لبم بر لب جامی برسد
...
1. باغ جان را صبوحی آب دهید
و آن شفق رنگ صبح تاب دهید
...
1. دل نام تو بر نگین نویسد
جان نقش تو بر جبین نویسد
...
1. فراقت ز خونریز من در نماند
سر کویت از لاف زن در نماند
...
1. آتش عشق تو دید صبرم و سیماب شد
هستی من آب گشت، آب مرا آب شد
...
1. دل بستهٔ زلف تو شد از من چه نویسد
جان ساکن فردوس شد از من چه نویسد
...
1. آتش عیارهای آب عیارم ببرد
سیم بناگوش او سکهٔ کارم ببرد
...
1. خاکی دلم به گرد وصالش کجا رسد
سرگشته میدود به خیالش کجا رسد
...
1. اندرآ ای جان که در پای تو جان خواهم فشاند
دستیاری کن که دستی بر جهان خواهم فشاند
...
1. سخن با او به موئی درنگیرد
وفا از هیچ روئی در نگیرد
...
1. دلم آخر به وصالش برسد
جان به پیوند جمالش برسد
...