1 ای پار دوست بوده و امسال آشنا وی از سزا بریده و بگزیده ناسزا
2 ای سفته درّ وصل تو الماس ناکسان تا کی کنی قبول، خسان را چو کهربا
3 چند آوری چو شمس فلک هر شبانگهی سر بر زمین خدمت یاران بیوفا
4 آن را که خصم ماست شدی یار و همنفس با آنکه کم ز ماست شدی یار و آشنا
1 سر زلفت چو در جولان بیاید به ساعت فتنه در میدان بیاید
2 ز چشم کافر تو هر زمانی هزاران رخنه در ایمان بیاید
3 گل رخسار تو تا جیب بگشاد خرد را خار در دامان بیاید
4 لب لعل تو تا در خنده آید اجل را سنگ در دندان بیاید
1 فتادهام به طلسم کشاکش تقدیر نه گرد خانه به دوشم نه خاک دامنگیر
2 دل رمیده و شوق بهانه خود دارم که دیده است دو دیوانه را به یک زنجیر
3 چه طرفها که نبستم ز رهنمائی دل دلیل رهزن من مست خواب و راه خطیر
4 خدا زیارت فتراک دل نصیب کناد رمیده خاطرم از دام راه بیتاثیر
1 مرد که با عشق دست در کمر آید گر همه رستم بود ز پای درآید
2 ورزش عشق بتان چو پردهٔ غیب است هر دم ازو بازویی دگر بدر آید
3 نیست به عالم تنی که محرم عشق است گر به وفا ذم کنیش کارگر آید
4 از پس عمری اگر یکی به من افتد آن بود آن کز همه جهان به سر آید
1 دل از آن راحت جان نشکیبد تشنه از آن آب روان نشکیبد
2 چکنم هرچه کنم دل کند آنک دل از آن جان جهان نشکیبد
3 دل نیارامد و هم معذور است کز دلارام چنان نشکیبد
4 گرچه خون ریزد دل دار نهان دل ز خونریز نهان نشکیبد
1 رحم کن رحم، نظر باز مگیر لطف کن لطف، خبر بازمگیر
2 گیرم آتش زدهای در جانم آخر آبم ز جگر بازمگیر
3 گر به مستی سخنی گفتم، رفت سخن رفته ز سر بازمگیر
4 گنه کرده بناکرده شمار عذر بپذیر و نظر بازمگیر
1 در سینه نفس چنان شکستم کز نالهٔ دل جهان شکستم
2 دل آتش غصه در میان داشت آب از مژه در میان شکستم
3 بردم به سرشک خون شبیخون تا لشکر شبروان شکستم
4 از ناله در آن گران رکابی الحق سپه گران شکستم
1 مرا وصلت به جانی برنیاید تو را صد جان به چشم اندر نیاید
2 به دیداری قناعت کردم از دور که تو ماهی و مه در برنیاید
3 بدان شرطی فروشد دل به کویت که تا جان برنیاید، برنیاید
4 تو خود دانی که آن دل کو تو را خواست برای خشک جانی برنیاید
1 باغ جان را صبوحی آب دهید و آن شفق رنگ صبح تاب دهید
2 به زبان صراحی و لب جام هاتف صبح را جواب دهید
3 صبح چون رخش رستم اندر تاخت می چو تیغ فراسیاب دهید
4 شاهد روز در دو حجرهٔ خواب حاضر آمد طلاق خواب دهید
1 کو صبح که بار شب کشیدم در راه بلا تعب کشیدم
2 صبرم نکشید تا سحر زآنک از موکب غم شغب کشیدم
3 جان هم نکشد به حیله تا روز من تا به سحر عجب کشیدم
4 زنده به امید صبح ماندم تا صبح بدین سبب کشیدم