1 خسرو تاج بخش شاه جهان که زتیغش زمانه بر حذرست
2 تحفۀ چرخ سوی او هردم مژدۀ فتح و دولتی دگرست
3 رای او پیرو دولتش برناست دست او بحر و خنجرش گهرست
4 خاک پایش زهاب اقبالست عکس تیغش طلیعۀ ظفرست
1 به نرد باختن اندر بلا و درد سرست ازو حذر کن و بگریز گر ترا بصرست
2 صلاح خویش نگهدار و نا فلاح مجوی که در صلاح و فلاح تو نرد کینه ورست
3 به جاه ازو خللست و به فضل ازو نقصان ازو به مال زیانست وزو به تن خطرست
4 گهی بکوبی زانو و گه بکوبی بر درست گویی دست تو درّة عمرست
1 در شعر من بعیب نگیرند اهل فضل گر جای جای قافیه بعضی مکرّرست
2 معنی سر سخن بود و قافیه تنش بر یک تر ازو او دوسر، آن چون دو پیکرست
3 گر قافیه دو باشد و معنی یکی بدست لیک اربعکس باشد آن سخت در خورست
4 زیرا که بوستان سخن را درختها اوضاع قافیه ست و معانی بروبرست
1 ای کریمی که گاه فیض نوال رشح کلکت معلّم ابرست
2 از عطای تو نیمه یی برسید وان دگر نیمه هم بران کبرست
3 همچو ایمان برات انعامت نیمه یی شکر و نیمه یی صبرست
4 اینچنین منکرست که این وجه است من بدیدم علاج آن جبرست
1 آیا صدری که مغز اهل معنی ز جام جود تو در بحر شکرست
2 ز توقیع تو ما را پای تاسر چو توقیعت غریق حمد و شکرست
1 نور دین ای که در افاق جهان خاطر تو به هنر مشهورست
2 نظم پاکت شکر موزونست لفظ عذبت کهر منثورست
3 نرگس از فضلۀ جام لطفت جرعه یی خورد، از آن مخمورست
4 آفتاب از تپش خاطر تو شعله یی یافت از ان محرورست
1 نور دین ای که در فنون هنر فضل تو همچو نور مشهور ست
2 جزوی از سر گذشت خامۀ تست هر چه اندر کتاب مسطور ست
3 با عروسان خاطرت ما را فکر بر نقص حور مقصورست
4 تاب مهر تو تا به من پیوست همچو صبحم دلی پر از نورست
1 هر جا سبکی حرام خواریست باشه چو پیاله باده نوشست
2 می گیرد عقد زر برانگشت هر کو چو شمامه زرد گوشست
3 در بند، شکم تهیست آن کس کز طبع چونی شکر فروشست
1 فلک جنابا در تو کجا رسد سخنم که کنه مدح تو از قدرت بیان بیشست؟
2 معالی تو ز حدّ قیاس بیرون است مکارم تو ز اندازۀ گمان بیشست
3 به گام فکر بپیموده ام جناب ترا به اند گام ز پهنای آسمان بیشست
4 جهان به خرج سخایت وفا چگونه کند؟ سراسر تر و خشکش ز بحر و کان بیشست؟
1 به ماه روزه ترا تهنیت از آن کردم که آن موافق آن طبع و سیرت پاکست
2 نه از برای عبادت، که آن تو خود نکنی و لیک از جهت انکه ماه امسا کست