1 خواجه وقت ستدن سخت پیست بگه دادن اگر سست رگست
2 گر به چشمست به صورت لیکن نجس العین به معنی چو سگست
1 عمل دادی و پس معزول کردی مرا بر فور و این نوعی زهزلست
2 «الم نجعل له عینین» حق گفت ترا عین عمل خود عین عزلست
1 سپهر قدرا! شوق رهی بخدمت تو چو لطف شامل تو از قیاس بیرو نست
2 ز دست هجر تو هر شب فغان سینة من چو پای همّت تو بر فراز گردونست
3 گذشت در نظرم عکس نوک خامة تو از ین سبب مژه ام بر زر درّ مکنونست
4 بسی معالجت شوق کرده ام هر بار و لیک هرگز از این سان نبود کاکنونست
1 نظم و نثر سخن برابر نیست گر چه هر یک چو دّر مکنونست
2 سخن نثر اگر چه بس نغزست کار منظوم خود دگر گونست
3 آن نبینی که آهن بی قدر همبر زر بود چو موزونست
1 درین سفینه نگه کن به چشم معنی بین که رشک لعبت مانیّ و صورت چینست
2 سفینه چیست؟ غلط می کنم که دریاییست که دست عقل ز اطراف آن گهر چینست
3 ز پای تا سر او یک بیک تأمّل کن ببین چگونه همه نغز و خوب آیینست
4 ز بس که عنبر و مشکست توده بر توده دماغ دانش از اندیشه عنبر آگینست
1 بهار ار چه بهشتی راسیتنست دل رنجور او با ما به کینست
2 ز باغ و نو بهار آنرا چه حاصل که سرو و سوسنش زیر زمینست؟
3 گلین اندام او را حال چونست که در وقت گلش بستر گلینست؟
4 شکوفه ناشکفته در دل شاخ چو در تابوت روی نازنینست
1 ایا صدری که آمد چرخ نیلی یکی از بندگان چاپلوست
2 رسید اینک بشادی نوبت آنک بدرّد سقف چرخ آوای کوست
3 بسی روزست تا چرخ از شب و روز همی سازد دویت آبنوست
4 وزارت چشم برره، دست بر دست همی دارد امید دست بوست
1 بزگوارا هر چند طبع من در نظر به رتبتیست که افلاک زیر پایة اوست
2 ز روزگار به حالیست هر چه رسواتر و گر چه پردة نام نکو وقایة اوست
3 من این چنین و خداوند جاه و مال شده کسی که دزدی اشعار بنده مایة اوست
4 همای سایه فکن این چنین بود که منم خود استخوان خورد و ملک زیر سایة اوست
1 ای خداوندان انبار علف هیچ می دانید کم خر گرسنه ست؟
2 هان و هان بر خود ببخشاید از آن شاعری کو راخری نرگرسنه ست
1 همه در پای مرگ پست شدند هر کجا در زمانه پر هنریست
2 با چنین نکبت هنرمندان وای آن کز هنر برو اثریست
3 شکرها می کنم که گر چه مرا از هنر بهره ییست مختصریست
4 آسمانا ز من فراتر دار برو جان هر کجا که خریست