1 منعم بهاء دین که به ذات تو قائمست هر چ آن ز جنس دانش و فضل و براعتست
2 کشتی به آب لطف بسی تخم مردمی زان بر خوری به کام که اصل این زراعتست
3 در خدمت وزیر ز بهر صلاح من کار تو گه ضراعت و گاهی شفاعتست
4 کعبه ست حضرت تو و اندر طواف آن تقصیر خادم از عدم استطاعتست
1 بخدایی که وصف بیچونیش بر اشارات انبیا رفتست
2 قلم استقامت صنعش همه بر خطّ استوا رفتست
3 بر سر بندگان بخواهد راند هر چه اندر ازل قضا رفتست
4 کاندرین مدّت دراز آهنگ که ز عهد فراق ما رفتست
1 صدر آزادگان و خواجۀ دهر که از وجان مردمی شادست
2 بر سرکان ز وجود او خاکست در کف بحر با کفش با دست
3 پیش دستش چو سرو برپایست اندرین عهد هر که آزادست
4 ای جوان دولتی که همتایت مادر روزگار کم زادست
1 خدا یگان شریعت پناه اهل هنر که امر جزم ترا روزگار منقادست
2 زمین ز حلم تو در آرزوی تو قیرست خرد ز کلک تو در انتظار ارشادست
3 چو در معانی ذات تو می کنم فکرت کمینه خاطر وقّاد و طبع نقّادست
4 به زیر سایۀ اقبال تست آن مجمع که آفتاب درو از عداد افرادست
1 زهی بلند جنایی که سایۀ جاهت همیشه بر سر خورشید آسمان گردست
2 بروزگار تو مه شد بشب روی منسوب زهیبت تور رخش زان چو زعفران زردست
3 زآفتابش اگرچه هزار دلگرمیست بنزد خاطر تو صبحدم همان سردست
4 بر اندر دیدۀ منت سیل بر جهان و هنوز میان شادی و طبعم همان چنان گردست
1 چون چناری میان تهیست فلان که همه آبها زین خوردست
2 از درون خالی از برون بی بر وانگه از حرص پای تا سردست
1 امیر مقبل عالم که تا جهان بودست بجز در آینده مانندۀ تو ننمودست
2 گشاد تیر تو بست دستها که بربستست زبند رمح تو بس کارها که بگشودست
3 هزار بار ببازی سنان نیزۀ تو هلال را زفلک همچو حلقه بر بودست
4 اگر چه قدر ترا من بر آسمان دیدم چنین که می شنوم زان بسی بیفزودست
1 صدر آزادگان کریم الدّین که همه رسم تو کرم بودست
2 صیت تو همچو فکرت حکما آسمان و زمین بپیمودست
3 گر چه در خدمت تو این کهتر پیش از این انبساط بپیمودست
4 اول الدّن درد حالی را زحمتی از نوت در افزودست
1 پناه و پشت مکارم خدایگان صدور که نور رای تو با صبح هم شکم بودست
2 کفایت توبه صحن وجود آوردست هزار گونه مصالح که در عدم بودست
3 فرو گرفت بیکباره صیت حشمت تو هر آنکجا که بر او جای یک قدم بودست
4 سپهر از بن دندان بجای آوردست اشارتی که ترا از سر قلم بودست
1 خسرو تاج بخش شاه جهان که زتیغش زمانه بر حذرست
2 تحفۀ چرخ سوی او هردم مژدۀ فتح و دولتی دگرست
3 رای او پیرو دولتش برناست دست او بحر و خنجرش گهرست
4 خاک پایش زهاب اقبالست عکس تیغش طلیعۀ ظفرست