1 ای بتدبیر اختیار ملوک وی بتحقیق قدوۀ علما
2 صدر احرار فخر ملّت و دین کز کف تست آز در نعما
3 ای بدولت سرای قدر تو در زحل و زهره از عبید و اما
4 ماه بر درگهت هلال ابروی تیر در حضرت تو از ندما
1 ای کریمی که پایۀ قدرت برتر از اوج چرخ گرانست
2 بر کریمان تو را همان شرفست که مرا ارواح را برابدانست
3 ابر جود تو تا همی گرید کشت زار امید خندان است
4 گشت سرما چنان که در بینی نفس باد همچو سوهانست
1 ای به حکم تو اقتدا کرده تیغ خورشید در نفاذ و مضا
2 چرخ را در مقام حشمت تو باز مانده ز کار هفت اعضا
3 در شب حادثات خاطر تو همچو صبح است با یدبیضا
4 مهر تو در دل هنرمندان همچنان تشنگیست در رمضا
1 خطی بنوشته بودی بهر من پار کزان شد کار عیش من مهنّا
2 کرم فرمای و دیگر بار بنویس که نیکوتر بود خط مثنّا
1 مخدوم بزرگ، صدر منعم ای پایۀ تو ورای القاب
2 مظلومم و هیچ یاورم نیست کار من دلشکسته دریاب
3 من کد یه کنم به شعر و بخشش از من ببرد بزرگ اصحاب
4 این نیست کفایتی ولیکن ننگ سلفست و عار اعقاب
1 سپهر شعبده باز از درون پردۀ غیب لطیفه یی دگر آورد کاهلا صلوات
2 رسید دختر دیگر مرا و یکباره ببرد رونق عیش و برفت آب حیات
3 اگر نتایج صلبم بود برین قانون نه هیچ رنگ شفایابم و نه بوی نجات
4 اگر نباشد جز رابعه دوم دختر چنان بهست که سوی عدم برد برکات
1 ای سروری که مخزن اسرارغیب رابهتر بهتر کلیدخاطر مشکل گشای تست
2 آنجاست نزهت دل و دانش که روی تست وانجاست قبلة مه واختر که رای تست
3 عزم تو جز منازل اقبال نسپرد تا نور رأی روشن تو رهنمای تست
4 خورشید کیمیاگر و دریای جوهری هر یک چو بنگری بحقیقت گدای تست
1 اگرچه وعدۀ تو خاطرم را فراغی داده است از فات مافات
2 دل اندیشناکم نیست ایمن ازین معنی که نی التّأخیر آفات
1 منعم بهاء دین که به ذات تو قائمست هر چ آن ز جنس دانش و فضل و براعتست
2 کشتی به آب لطف بسی تخم مردمی زان بر خوری به کام که اصل این زراعتست
3 در خدمت وزیر ز بهر صلاح من کار تو گه ضراعت و گاهی شفاعتست
4 کعبه ست حضرت تو و اندر طواف آن تقصیر خادم از عدم استطاعتست
1 خسرو تاج بخش شاه جهان که زتیغش زمانه بر حذرست
2 تحفۀ چرخ سوی او هردم مژدۀ فتح و دولتی دگرست
3 رای او پیرو دولتش برناست دست او بحر و خنجرش گهرست
4 خاک پایش زهاب اقبالست عکس تیغش طلیعۀ ظفرست