1 ای ترا عرض خوار و مال عزیز ...ستی ها
2 مال بسیار تو زدونی تست در مگیر از غرور مستی ها
3 وز بلندیّ همّتست مرا بی نواییّ و تنگ دستی ها
4 مال آبست و آب را پیوست میل باشد بسوی پستی ها
1 ای عزم تیز تار تو چون عمر درشتاب چون کار روزگار عطای تو بیحساب
2 هم نوک خامة تو شده مبدع الصّور هم دست منّت تو شده مالک الرّقاب
3 باد شمال کرده به لطف تو انتما اوج سپهر کرده به قدر تو انتساب
4 از قهر و لطف تست که مشغول میشوند لاله بکار آتش و نرگس بکارآب
1 مخدوم بزرگ، صدر منعم ای پایۀ تو ورای القاب
2 مظلومم و هیچ یاورم نیست کار من دلشکسته دریاب
3 من کد یه کنم به شعر و بخشش از من ببرد بزرگ اصحاب
4 این نیست کفایتی ولیکن ننگ سلفست و عار اعقاب
1 نور دین ای ذات تو کان هنر کان چه باشد؟ خود سراسر گوهرست
2 زنده همچون شمع از نور دلست هر کرا تا بی ز مهرت در سرت
3 از برای نوعروس خاطرت حقّه های آسمان پر زیورست
4 عنبر اندر بحر باشد، پس چرا؟ بحر شعرت در میان عنبرست
1 ای سروری که مخزن اسرارغیب رابهتر بهتر کلیدخاطر مشکل گشای تست
2 آنجاست نزهت دل و دانش که روی تست وانجاست قبلة مه واختر که رای تست
3 عزم تو جز منازل اقبال نسپرد تا نور رأی روشن تو رهنمای تست
4 خورشید کیمیاگر و دریای جوهری هر یک چو بنگری بحقیقت گدای تست
1 عالم لطف و کرم سرور ارباب هنر ای که انعام تو چون فضل تو بی پایانست
2 جان درازیّ امل از قلم کوته تست که ریاض کرم از گریۀ او خندانست
3 فیض انعام جز از کلک تو می نگشاید آن قلم نیست مگر نایژۀ احسانت
4 خود پدیدست ز لطف تو که جان هنرست که هنر پروری تو ز میان جانست
1 ندانم چه افتاد مال ترا که چون خاطرت در پراکندگیست
2 به دیناری از وی صلت می کنی پدیدست کت آخر زندگسیت
1 سپهر شعبده باز از درون پردۀ غیب لطیفه یی دگر آورد کاهلا صلوات
2 رسید دختر دیگر مرا و یکباره ببرد رونق عیش و برفت آب حیات
3 اگر نتایج صلبم بود برین قانون نه هیچ رنگ شفایابم و نه بوی نجات
4 اگر نباشد جز رابعه دوم دختر چنان بهست که سوی عدم برد برکات
1 اگرچه وعدۀ تو خاطرم را فراغی داده است از فات مافات
2 دل اندیشناکم نیست ایمن ازین معنی که نی التّأخیر آفات
1 مرد رک باش و بختی خو کن تا که همبر چو کمان ساز ندت
2 ...فراخی مکن و سر تیزی ورنه چون تیر بیندازندت