صدرا اگرچه تو از کمالالدین اسماعیل قطعه 239
1. صدرا اگرچه تو ز من آزاد و فارغی
داری خبر که بندهام و بندهزادهام
1. صدرا اگرچه تو ز من آزاد و فارغی
داری خبر که بندهام و بندهزادهام
1. من از تشریف مولانا چنان تنگ آمدم الحق
که در وی می گمان بردم که من ماهی در شستم
1. نسیب و مدح و تقاضا فزون زده قطعه
درین دو روزه به هر خواجه یی فرستادم
1. ای خدمت تو ذخیرة عمرم
وی مدحت تو علاج هر دردم
1. اگر چه مدّتی شد تا ز سالوس
گذر بر کوی خمّاری نکردم
1. گر عزیزست سیم بر مردم
هست از وی عزیز تر مردم
1. یزرگوارا دانی که بهر خدمت تو
ز گونه گونه هنرها چه مایه پروردم
1. ایا رسیده ز فضل و هنر بدان رتبت
که تیر چرخ خطابت کند خداوندم
1. جهان فضل و کرم نجم دین که در خاطر
زعکس نظم تو صد باغ و بوستان دارم
1. حکیم عهد و فرید زمانه مجدالدّین
که طبع خستۀ خود شادمان ازو دارم
1. گفتم چو بسته ام کمر بندگیّ تو
بهر میان خویش ز جوزا کمر خرم
1. ای بزرگی که کرامند بود گر بمثل
مدح اخلاق تو بر چشم خرد بنویسم