1 خواجه در تحسین فزاید چون ببیند کز پیش شاعران در گفتگوی نغز با زاری کنند
2 منعمی بایست تا مرخواجه را یادآورد آْن که ممدوحان بجز تحسین دگر کاری کنند
1 گفتم چو بسته ام کمر بندگیّ تو بهر میان خویش ز جوزا کمر خرم
2 در خاطرم نبود که بر خوان دولتت آب آنگهی خورم که به خون جگر خرم
3 لایق شناسی از کرم خود که بردرت من جان برایگان دهم و نان به زر خرم
1 حسن رایت دانم ار آگه شود زینچ من کردم درین وقت اختیار
2 در بتر جایم کند حالی بخشم پنچ شش خروار ازین دار چنار
3
1 چنان سزد که کسی را که رتبتی باشد غم کسی بخورد کو ضعیف حال بود
2 ز کوه جاه خود از پایة نصاب افتاد ز واجبات جهان چون ز کات مال بود
1 نیاز و آرزوی من به روی فخرالدّین از آن گذشت که در حیّز بیان آید
2 بدان که جان مرانسبتیست با لطفت ز شوق لطف تو هر دم دلم بجان آید
3 گهر نثار کند بر سر زبان چشمم مرا چو نام شریف تو بر زبان آید
4 به جستجوی خبر جانم از دریچۀ گوش زمان زمان به سر راه کاروان آید
1 ای جبین تو مطلع اقبال وی جناب تو مقصد آمال
2 بنده را رسمکیست بر دیوان رسمکی افت خیز و حال بحال
3 داشتم پار روزة حرمان لیکن امسال نیست عزم وصال
4 من و گندم که رسم سال منست بر سبیل مناوبت هر سال
1 صدر مطلق کمال دین که چو تو در جهان نیست داهی و گربز
2 چند داری مرا براه امید مانده در انتظار مستوفز
3 هر حسابی که کردم از کرمت سر بسر حشو بود بی بارز
4 این که با من گرفته یی در پیش نیست در مذهب کرم جایز
1 منم ان چرب دست شیرین کار کاب طبع مراست آتش بار
2 صورتم آشیانۀ معنی فکرتم کنج خانه اسرار
3 حرکاتم چو گام عمر سبک سخنانم چو باده نوشگوار
4 همچو گل عالمی بخنداند بلبل طبع من گه گفتار
1 ای ترا جمع گشته در ره آز همّت کوته و امید دراز
2 همه دندان ز حرص همچون سیر همه مغز تو پوست همچو پیاز
3 ندهی خر بزاهدان لیکن نان ایشان همی خوری بنیاز
4 دست تو چون دهان گرسنگان هر چه در وی نهی نیایی باز
1 قدری شراب از رضیّ الّدین بخواستم میداد وعده مدّتهای مدید بود
2 ناگاه دوش وعدة خود را وفا نمود والحق ز خرّمی شب من روز عید بود
3 دیدم غلامکی و یکی ظرف مختصر وانگه چگونه مختصری نامفید بود
4 آبی به بوی گنده ولیکن به طعم بد بدرنگ همچو جرعۀ جام صدید بود