1 از علامتها که در آخر زمان آن دلالت بر قیامت می کند
2 هست روشن این که برفرمانها این خر مقبل علامت می کند
1 ایا شگرف نوالی که در زمین و زمان نشان مثل تو اوهام دوربین ندهند
2 دمی نباشد کاجرام چرخ چون دل من به خدمت قدمت بوسه بر زمین ندهند
3 ستارگان که بر افلاک اسمشان علمست ز دست دامن تو همچو آستین ندهند
4 اگر چه تاری ازین خلعتم که فرمودی ز روی قدر به صد اطلس ثمین ندهند
1 صدر کبیر عالم عادل ضیاء دین ای آنکه کار تو همه جود و سخا بود
2 تا آب خامۀ تو خورد بوستان ملک لابد نبات او همه نصرت کیا بود
3 پیش نسیم خلق تو گر مشک دم زند گر خود به طیبتی زند آن خود خطا بود
4 گر روشنی گرفت ز تو کار مملکت روشن بود بلی چو مدبّر ضیا بود
1 این واقعۀ هایل جانسوز ببینید وین حادثۀ صعب جگر سوز ببینید
2 بر باز ببینید ستم کردن گنجشگ بر شیر شغالان شده پیروز ببینید
3 آن سلطنت و قاعده و حکم که دی بود وین عجز و پریشانی امروز ببینید
4 از دود دل خلق درین ماتم خون بار یک شهر پر از آتش دلسوز ببینید
1 زهی زرفعت تو خورده آسمان تشویر زهی ندیده ترا چشم روزگار نظیر
2 پناه اهل هنر ، زین دین ، یگانه عصر که افتخار کنند مملکت به چون تو وزیر
3 کمینه پایۀ قدر تو آسمان بلند کمینه شعلۀ رای تو افتاب منیر
4 فسادر را نبود دست بر قواعد کون اگر به رأی تو باشد زمانه را تدبیر
1 مشو ایمن ز کید خصم ضعیف کز تو اندیشۀ گریغ کند
2 تار ابریشم ار چه باریکست وقت باشد که کار تیغ کند
1 قطعه ای نزد تو فرستادم التماسی در آن حقیر و قلیل
2 التماسم نداشتی مبذول تا تو گشتی خفیف و بنده ثقیل
3 قطعه یی بس مبارکست الحق که ازو من گدا شدم تو بخیل
1 صدرا اگرچه تو ز من آزاد و فارغی داری خبر که بندهام و بندهزادهام
2 افتاده برگرفتن، از اقسام سروریست برگیر پس مرا که بدین سان فتادهام
3 یکباره در مبند درِ لطف و مردمی کآخر دهان به مدح تو روزی گشادهام
4 بغنود مرغ و ماهی و نغنود چشم من شبها که من عرایس مدح تو زادهام
1 هر کرا جای این نگارستان بود دایم اندر روضۀ رضوان بود
2 بیت معمورست و تا این خانه هست خاندان ملک آبادان بود
3 گر جهان طوفان غم گیرد چه باک؟ هر که او را کشتیی زینسان بود
1 فصل دیماه بخوارزم اندر جامع گرهست یکی صد باید
2 نمد و آتش و آبست کنون عوض از خیش و زگنبد باید
3 آب چون بیضۀ بّلور شدست خانه پر خرمن بّد باید
4 گر فرشتست دراین فصل او را بضرورت سلب دد باید