هرگز کسی نداد از کمالالدین اسماعیل قصیده 117
1. هرگز کسی نداد بدینسان نشان برف
گویی که لقمه ییست زمین در دهان برف
1. هرگز کسی نداد بدینسان نشان برف
گویی که لقمه ییست زمین در دهان برف
1. ای کریمی که عیال کف دربار تواند
هر که در عالم روزی بکرم شد موصوف
1. چارند گواه خواجه اسحق
هر چار بر خرد مصدّق
1. غلّه کامسال خواجه داد مرا
گر نبد جمله، بود اکثر خاک
1. خدایان صدور جهان شهاب الدّین
که مملکت ز شکوه تو می بر داورنگ
1. ای در محیط عشقت، سر کشته نقطۀ دل
وی از جمال رویت، خوش گشته مرکز گل
1. ماجرایی که میان من و گردون رفتست
دوش بشنو که ترا شرح دهم از اوّل
1. خیرمقدم، زکجا پرسمت ای باد شمال ؟
کش خرامیدی، چونیّ و چه داری احوال؟
1. چو خیل زنگ بیار استند صفّ جدال
سپاه روم هزیمت گرفت هم در حال
1. ز مزدقانی باور کنم اگر گوید
که من بخانۀ خود می خورم طعام حلال
1. جهان جان معانی خدیو عرصۀ فضل
که فخر جان و جهان شد ترا ثنا گردان