1 این خرّمی نگرکه مرا ناگهان رسید وین مملکت نگرکه بمن رایگان رسید
2 بختم بخواب نیز نیارست دید هم کاری چنین شگرف که او را عیان رسید
3 عمری بمانده بنده درین آزو آرزو تاچون توان بدرگه شاه جهان رسید
4 ناگه خبرشنیدم ویارب چه خوش خبر کاینک رکاب شاه سوی اصفهان رسید
1 منّت خدایرا که علی رغم روزگار منصور گشت رایت صدر بزگوار
2 آمد سوی مقّر شرف باز دوستکام تایید بریمینش و اقبال بر یسار
3 سلطان شرع خواجۀ سلطان نشان که یافت کار جهان بیمن مساعیّ او قرار
4 هم ملک را برای رفیع وی اعتضاد هم شرع را بگوهر پاک وی افتخار
1 هرکه او قوّت سخن خواهد بود از در خسرو ز من خواهد
2 میرعادل مظفرالدّین آنک بردرش آسمان وطن خواهد
3 آنکه دشمن چو نام او شنود بفکند خنجر و کفن خواهد
4 گردن از طوق حکم او نکشد هرکه سر را قرین تن خواهد
1 خدای داد بملک زمانه دیگر بار طراوتی نه باندازۀ قیاس وشمار
2 بفّر سایۀ رایات خسرو منصور غیاث دولت ودین کز سپهرش آیدعار
3 خدایگان سلاطین مشرق ومغرب که دست وخنجراوهست ابرصاعقه بار
4 بلندهمّت بسیاردان اندک سال جهانگشای ممالک ستان گیتی دار
1 آمدست از غم عشق تو مرا آن بر سر که کسی را نگذشتست از آن سان بر سر
2 بر سر شمع چه آید همی از آتش و آب؟ آمد از چشم و دلم دوش دو چندان بر سر
3 در سر آمد چو قلم بخت نگونم ز خطت تا فلک خود چه نبشتست مرا زان بر سر
4 گنج را بر یر اگر رسم بود اژدرها گنج حسنیّ و ترا زلف چو ثعبان بر سر
1 مملکت رازنوی داد شکوهی دیگر شاه جمشیدصفت،خسرو افریدون فر
2 وارث ملک سلیمان،ملک حیدردل که بگسترد در آفاق جهان عدل عمر
3 تاج بخش ملکان،اعظم اتابک که ندید تاجهانست بانصاف تراز وی داور
4 آن ملک خلق ملک خلق که آراست خدای منظر و مخبر زیباش زهم نیکوتر
1 ای پر شکر ز ذکر عطایت، دهان شکر می نازد از سخایت طبعت روان شکر
2 جودتو تازه کرد درسومش وگرنه بود منسوخ آیت کرم و داستان شکر
3 از خوان بخشش تو شکم سیر میکنند آنها که می زنند دم اندر جهان شکر
4 تا می رود بجوی دوات تو آب ملک سر سبز شد ز برگ کرم بوستان شکر
1 خطی زاری بسی ناخوشتر از ریش که الحق جز ستردن را نشاید
2 بخطّ نیکوان ماند خطت راست نه زان معنی که راحت می فزاید
3 از آن معنی که هر امسال تا پار بچشم خلق نا خوشتر نماید
1 یا کریماً فاق اعلی درجات الاوصاف قرطست اسهم معناه قلوب الاهداف
2 ای که با کشف ضمیرت متعذّر باشد ماندن دختر اسرار پس ستر عفاف
3 جز بیاد سخن روح گشای و نبست دست نقّاش قدر صورت در در اصداف
4 جز بعون نفحات نفست آهو را شود خون جگر مشک معطّر در ناف
1 چارند گواه خواجه اسحق هر چار بر خرد مصدّق
2 کانکس که بود برنگ خواجه مجبول بود ز شّر مطلق
3 آواز گران و روی فربه با سرخی موی و چشم ازرق