کیست آن سیّاح، از کمالالدین اسماعیل قصیده 82
1. کیست آن سیّاح، کورا هست بر دریا گذر
مسرعی کو سال و مه بی پای باشد در سفر؟
1. کیست آن سیّاح، کورا هست بر دریا گذر
مسرعی کو سال و مه بی پای باشد در سفر؟
1. شکست پشت امید و نبود کار هنر
که از وفا و مروّت نمی دهند خبر
1. ای صاحل معظّم و دستور بی نظیر
وی اهل فضل را بهمه حال دستگیر
1. خدای داد بملک زمانه دیگر بار
طراوتی نه باندازۀ قیاس وشمار
1. امید لذّت عیش از مدار چرخ مدار
که در دیار کرم نیست زادمی دیّار
1. منّت خدایرا که علی رغم روزگار
منصور گشت رایت صدر بزگوار
1. هرکرا بخت مساعد بود و دولت یار
ابدالدّهر مظفّر بود اندر همه کار
1. ای جناب تو قبلۀ احرار
مملکت را برایت استظهار
1. بچشم عقل نگه می کنم یمین و یسار
ز شاعری بتر اندر جهان ندیدم کار
1. دی مرا گفت دوستی که مرا
با فلان خواجه از پی دو سه کار
1. سرورا در خدمتت کردم سفر
تا شوم از دیگران منظورتر
1. آمدست از غم عشق تو مرا آن بر سر
که کسی را نگذشتست از آن سان بر سر