21 اثر از قصاید کمال‌الدین اسماعیل در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید کمال‌الدین اسماعیل شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار کمال‌الدین اسماعیل / قصاید کمال‌الدین اسماعیل

قصاید کمال‌الدین اسماعیل

1 خورشید چرخ شرع که نور چراغ فضل الّا ز شمع خاطر تو مقتبس نبود

2 در چشم همّت تو بمیزان اعتبار گوی زمین موازن پرّ مگس نبود

3 گردی ز خاک مرکب تو باد نداشت کورا دو اسبه مردم چشمم ز پس نبود

4 جان در تنم که دست نشان هوای تست بی آرزوی خدمت تو یک نفس نبود

1 امروز هر نثار که کمتر زجان بود نه در خور جلالت این آستان بود

2 گویم کرامتست ، چو خورشید روشنست گویم قیامتست ، دلیلش عیان بود

3 زیرا که بازگشت روان سوی کالبد چون بازگشت خواجه سوی اصفهان بود

4 صدرجهان ، نظام شریعت که در جهان چون آفتاب دولت او کامران بود

1 تویی که همّت تو از کرم جدا نبود چنانکه چشمۀ خورشید بی ضیا نبود

2 گمان مبر که بود رای پیرپا برجای اگر زکلک تو در دست وی عصا نبود

3 چو مطرح افتد دست شریعت اندر پای اگر زمسند تو پشتی قضا نبود

4 شگفت مانده ام الحق ز ابر نر دامن که لاف جود زند وز توش حیا نبود

1 فروغ روی شریعت تویی که همواره سواد مسند تو پشت ملّت و دین بود

2 تو شهسوار بدی در صف کرم آنگاه که نقره خنگ سپهر از هلال نوزین بود

3 ز شوق گوهر لفظ تو ای بسا شبها که آستین من از روی من گهر چین بود

4 اگر ز هجر تو تلخست زندگانی من عجب مدار که وصل تو جان شیرین بود

1 سروری که سرو امانی بباغ فضل از چشمه سار لطف تو سیراب می رود

2 در روزگار دست تو پای امید خلق چون خامۀ تو پر گهر ناب می رود

3 از ننگ رنگ روز حسودت شب سیاه چون زلف ماه رویان در تاب می رود

4 از بیم کشتنست که غلتان سوی عدم خصم گریز پای چو سیماب می رود

1 هرکه او قوّت سخن خواهد بود از در خسرو ز من خواهد

2 میرعادل مظفرالدّین آنک بردرش آسمان وطن خواهد

3 آنکه دشمن چو نام او شنود بفکند خنجر و کفن خواهد

4 گردن از طوق حکم او نکشد هرکه سر را قرین تن خواهد

1 خدایکان صدور جهان که گاه جدل زبان تیغ ز تیغ زبانت امان خواهد

2 نظیر تو ز قضا روزگار می طلبید قضاش گفت چنین کارها زمان خواهد

3 چو راست کرد فلک کار دولت تو چو تیر کنون ز قامت اعدای تو کمان خواهد

4 شگفت مرغی کین شاهباز همّت تست که آشیان همه بر اوج آسمان خواهد

1 مرا ز خواب برانگیخت دوش وقت سحر نسیم باد صبا چون زگلستان بوزید

2 بگوش جانم در گفت مژده کین ساعت یکی مسافر فرخنده پی زغیب رسید

3 برآسمان بزرگی هلالی از نو تافت ببوستان معالی گلی ز نو شکفید

4 دهان او فلک از آفتاب پر زر کرد بدین بشارت خوش صبح چون زبان بکشید

1 بزرگوارا! صدرا ! مرا چنان باید که خاک پای تو بر اوج چرخ بفزاید

2 مرا خوشست که خاک درت که افسرماست ببوسۀ لب خورشید و مه بیالاید

3 اگر نخواهد رای تو ، نیز نتواند که دست شام بگل آفتاب انداید

4 خجسته نعل سمندت بصیقلی ماند که وصمت کلف از روی ماه بزاید

آثار کمال‌الدین اسماعیل

21 اثر از قصاید کمال‌الدین اسماعیل در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید کمال‌الدین اسماعیل شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی