21 اثر از قصاید کمال‌الدین اسماعیل در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید کمال‌الدین اسماعیل شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار کمال‌الدین اسماعیل / قصاید کمال‌الدین اسماعیل

قصاید کمال‌الدین اسماعیل

1 بر هر زمین که مردم چشمم گذار کرد آنرا ز آرزوی رخت لاله زار کرد

2 از اشک من بضاعت یا قوت و لعل برد هر صبح دم که قافلۀ شام بار کرد

3 چشمم چو زنده دید مرا در فراق تو زودم بدست اشک سزا درکنار کرد

4 احوال من که بود چو قدّ تو مستقیم هجر آمد و چو زلف تواش تار و مار کرد

1 فراق روی تو ما را بروی آن آورد که در چمن بسر لاله مهرگان آورد

2 بچین زلف تو چشمم زطراه دریابار ببوی سود سفر کرد و بس زیان آورد

3 غم تو کرد جهان را چو چشمۀ سوزن پس اندر او ز تنم تار ریسمان آورد

4 بنفشه دامن سوسن گرفت در گلزار عذار تو زنخی سخت خوش بران آورد

1 خواجه از کبر آن پلنگ آمد که همی با وجود بستیزد

2 راتق وفاتقش یکی موشست کز پلیدیش سگ بپرهیزد

3 هر کران این بقصد زخمی زد حالی آن دگر برو میزد

4 هر کجا موش گشت جفت پلنگ ابله آنکس بود که نگریزد

1 هر که در...هلد بغا باشد ور مزکّی شهر ما باشد

2 وانکه مفسد بود ریم ریشش ورچه او را لقب ضیا باشد

3 بر مزکّی چه اعتماد بود که ربا خوار و خر بغا باشد

4 چون سر محبره ز عشق قلم منفذ ...ش بر هوا باشد

1 اگر چه صدر فخرالدّین کریمست که کمتر بخششش صد گنج باشد

2 ولیکن تا بنزد او رسیدن ز دربانش مرا صد رنج باشد

3 بجز در شهر ری جایی ندیدم کریمی را که در بان پنج باشد

1 تادلم درخم آن زلف پریشان باشد چه عجب کارمن اربی سروسامان باشد

2 قدرآن زلف پریشان تومن دانم وبس کین کسی داندکونیز ریشان باشد

3 لعل توچون سردندان کندازخنده سپید گوهرش حلقه بگوش ازبن دندان باشد

4 جزکه برخوان نکویی تود رروی زمین من ندیدم شکرستان که نمکدان باشد

1 اس سرافراز که هر جای که صاحب نظریست خاک پایت را از دیده و دل چاکر شد

2 آفتابست که عالی نظر آمد، بنگر که چه از حرص زمین بوس تو مستشهر شد

3 هرکه چون نرگس صاحب نظرست از سر ذوق چون گل از آرزوی دیدن تو صد پر شد

4 سخن از مدحت تو زیور جان و تن گشت نظر از دانش تو مدرک خیر و شر شد

1 خدایگان بزرگان و مقتدای کرام که صیت عدل تو معمار ربع مسکون شد

2 کمال قدر ترا پایه آنچنان عالیست که اوج قبّۀ چرخش چو صحن هامون شد

3 هزار بار فزون دیده ام که همّت تو بنردبان معالی بر اوج گردون شد

4 زمانه از پی تعویذ بست بر بازو هر آن قصیده که در مدحت تو موزون شد

1 از این بشارت خرْم که ناگهان آمد هزار جان غمی گشته شادمان آمد

2 گمان بری که سوی جان خستگان فراق صبا بمژدۀ جانان ز گلستان آمد

3 که افتاب شریعت بطالع مسعود باوج برج سعادت ز ناگهان آمد

4 خدایگان افاضل که موکب او را ظفر جنیبه کش و فتح هم عنان آمد

1 دلا گرمی کنی شادی، چه داری ؟ گاه آن آمد زمان خوشدلی دریاب که اکنون آن زمان آمد

2 چو غنچه گر دلی داری قدم از خویش بیرون نه که از سودای دلتنگی چنین بیرون توان آمد

3 گذشت آن روز ناکامی که از بس شورش و فتنه سر از سودا شد آسیمه ، دل از تنگی بجان آمد

4 دل از اندوه تو بر تو ، چو غنچه رخ بخون شسته تن اندر خون دل غرقه ، بسان ناردان آمد

آثار کمال‌الدین اسماعیل

21 اثر از قصاید کمال‌الدین اسماعیل در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید کمال‌الدین اسماعیل شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی