21 اثر از قصاید کمال‌الدین اسماعیل در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید کمال‌الدین اسماعیل شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار کمال‌الدین اسماعیل / قصاید کمال‌الدین اسماعیل

قصاید کمال‌الدین اسماعیل

1 ز کار آخرت آن را خبر تواند بود که زنده بر پل مرگش گذر تواند بود

2 به آرزو و هوس بر نیاید این معنی به سوز سینه و خون جگر تواند بود

3 تو روز در غم دنیا و شب غنوده به خواب ز کار آخرتت کی خبر تواند بود؟

4 وصال دوست طلب میکنی بلاکش باش که خار و گل همه با یکدگر تواند بود

1 سپاهان رابهریک چنددولتها جوان گردد هوایش عنبر افشاند،زمینش گلستان گردد

2 زخارستان اندوهش گل عشرت ببار آید درودیوارش از شادی بهشت جاودان گردد

3 هواهایی ز دلگیری چورای دشمنان تیره زناگاهان خوش ودلکش چوروی دوستان گردد

4 روان رفته بازآید،زبان بسته بگشاید همه دلها بیاساید،همه جان شادمان گردد

1 ای که از هر سر موی تو دلی اندرواست یک سر موی ترا هردو جهان نیم بهاست

2 دهنت یک سر مویسیت و بهنگام سخن اثر موی شکافیّ تو در وی پیداست

3 بر سر هر مهی از رشک رخ تو تن ماه همچو موی تو ز باریکی انگشت نماست

4 عکس هر موی از آن زلف سیه پنداری در دماغ من سرگشته رگی از سوداست

1 همیشه تازمین وآسمان باد شکوه پادشاه کامران باد

2 سرشاهان پناه تاجداران که ازملکش تمتّع جاودان باد

3 سرتیغش جهانراجان ستان شد دم جان بخش اوجان جهان باد

4 زآب تیغ اوآتش برافروخت ز رای پیراودولت جوان باد

1 اصفهان خرّمست ومردم شاد این چنین عهدکس ندارد یاد

2 عدل سلطان واعتدال بهار کرد یکبارگی جهان آباد

3 نه بجز لاله هست سوخته دل نه بجزچنگ میکند فریاد

4 کله نرگس وقباچۀ گل این عروسست گویی آن داماد

1 عید جهان عید تو فرخنده باد سایۀ اقبال تو پاینده باد

2 در چمن از رشک کلهداریت نرگس مخمور سر افکنده باد

3 هر که بهی تو نخواهد چو نار سینه اس از خون دل آگنده باد

4 هر چه صدف در دل خود جمع کرد جمله ز دست تو پراگنده باد

1 لبالبست دهانم زماجرایی چند که جز که با لب خود با کسی نیارم گفت

2 شکایتی که از ابنای عصر هست مرا بگویم و نکنم شرم، نی نیارم گفت

3 زبان زنطق فرو بسته ام بمهر سکوت نه آنکه طبع ندارم، بلی نیارم گفت

4 زیم آنکه نماندست دوستی محرم ز صد هزار غم دل یکی نیارم گفت

1 ای طلعت تو عید بزرگ جهانیان ایّام عید و فصل شریفت خجسته باد

2 دایم همای همّتت از فرط ارتقا مسکن فراز بیضۀ افلاک جسته باد

3 هر گردکز شد آمد خیل زمانه خاست آن گرد هم بفیض بنانت نشسته باد

4 تیغ قضا چو تیز شود در ره نفاذ از شکل خامۀ تو بر آن تیغ دسته باد

1 ای آنکه لاف میزنی از دل که عاشقست طوبی لک ار زبان تو با دل موافقست

2 بگذار ساز و آلت حس و خیال ووهم تنها جریده رو که گذر برمضایقست

3 از عقل پرس راه که پیری موحدّست مسپر پی خیال که دزدی منافقست

4 ز افلاک برگذر اگرت عزم نزهتست کین گرد خیمه نیز محلّ طوارقست

1 مپرس کز تو چگونه شکسته دل برگشت مه چهارده چون بارخت برابر گشت

2 ز شرم روی تو سر در جهان نهاد چنان که تا قیامت خواهد بعالم اندر گشت

3 پدید شد ز هلال استخوان پهلوی او ز بس که ماه زرشک تو زرد و لاغر گشت

4 چو مه چنین بود از رشک تو چگونه بود کسی که عاشق آن روی ماه پیکر گشت

آثار کمال‌الدین اسماعیل

21 اثر از قصاید کمال‌الدین اسماعیل در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید کمال‌الدین اسماعیل شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی