مپرس کز تو چگونه از کمالالدین اسماعیل قصیده 24
1. مپرس کز تو چگونه شکسته دل برگشت
مه چهارده چون بارخت برابر گشت
1. مپرس کز تو چگونه شکسته دل برگشت
مه چهارده چون بارخت برابر گشت
1. طراوتی که جهان از دم بهار گرفت
شریعت از نفس صدر کامکار گرفت
1. لبالبست دهانم زماجرایی چند
که جز که با لب خود با کسی نیارم گفت
1. گاه آنست دلم راکه بسامان گردد
کار دریابد واز کرده پشیمان گردد
1. ز کار آخرت آن را خبر تواند بود
که زنده بر پل مرگش گذر تواند بود
1. سپیده دم که نسیم بهار می آمد
نگاه کردم و دیدم که یار می آمد
1. بوی فصل بهار می آید
آب با روی کار می آید
1. ای خداوندی که القاب تو چون فصل الخطاب
در قوانین سخن خیر المطالع می شود
1. زبان و خاطر من رای افرین دارد
غلام آنم کورا خرد برین دارد
1. اصفهان خرّمست ومردم شاد
این چنین عهدکس ندارد یاد
1. درین جناب همایون که تا قیامت باد
بیمن معدلت صدر روزگار آباد
1. عید جهان عید تو فرخنده باد
سایۀ اقبال تو پاینده باد