تویی که همّت از کمالالدین اسماعیل قصیده 71
1. تویی که همّت تو از کرم جدا نبود
چنانکه چشمۀ خورشید بی ضیا نبود
1. تویی که همّت تو از کرم جدا نبود
چنانکه چشمۀ خورشید بی ضیا نبود
1. فروغ روی شریعت تویی که همواره
سواد مسند تو پشت ملّت و دین بود
1. سروری که سرو امانی بباغ فضل
از چشمه سار لطف تو سیراب می رود
1. هرکه او قوّت سخن خواهد بود
از در خسرو ز من خواهد
1. خدایکان صدور جهان که گاه جدل
زبان تیغ ز تیغ زبانت امان خواهد
1. مرا ز خواب برانگیخت دوش وقت سحر
نسیم باد صبا چون زگلستان بوزید
1. بزرگوارا! صدرا ! مرا چنان باید
که خاک پای تو بر اوج چرخ بفزاید
1. خطی زاری بسی ناخوشتر از ریش
که الحق جز ستردن را نشاید
1. چگونه در چمن خوشدلی کنم پرواز
که مرغ عیش مرا روزگار پر ببرید
1. این خرّمی نگرکه مرا ناگهان رسید
وین مملکت نگرکه بمن رایگان رسید
1. مملکت رازنوی داد شکوهی دیگر
شاه جمشیدصفت،خسرو افریدون فر