یار آمد دوش از کمالالدین اسماعیل رباعی 829
1. یار آمد دوش و کردمش مهمانی
هر چش گفتم نکرد نافرمانی
...
1. یار آمد دوش و کردمش مهمانی
هر چش گفتم نکرد نافرمانی
...
1. پیوسته ز بهر شهوت جسمانی
این جان شریف را همی رنجانی
...
1. بی آنکه بآمدن قدم رنجانی
هر روز مرا بوعده یی بنشانی
...
1. گه می خوانی مرا و گه می رانی
عاجز کردی مرا ز سرگردانی
...
1. خواهی که جهان زیروز بر گردانی
تاز و تن خویش بهره ور گردانی
...
1. ای دوست مرا اگر چه دشمن دانی
حال دل من تو بهتر از من دانی
...
1. با کافر اگر جنگ بشمشیر کنی
ور بادیه را بپای سر ریزکنی
...
1. گاهی بخودم چو زلف گستاخ کنی
گاهی سرم از جفا بده شاخ کنی
...
1. هر لحظه زبان خود چو شمشیر کنی
وز مدح سگی را صفت شیر کنی
...
1. هر دم زدنی بجور آهنگ کنی
تا چون دهن خویش دلم تنگ کنی
...
1. یک ذره ز آزار دلم کم نکنی
در حق من انعام جز از غم نکنی
...
1. گل رفت بدریورۀ هر انجمنی
تا کرد پر از قراضۀ زر دهنی
...