من پیرو کهن از کمالالدین اسماعیل رباعی 853
1. من پیرو کهن گشته ز جان فرسایی
عشق آمد و داد از توام بر نایی
1. من پیرو کهن گشته ز جان فرسایی
عشق آمد و داد از توام بر نایی
1. ای سرو که سر بر آسمان می سایی
وز قدّ بلند لاف می پیمایی
1. مانند گل دو رنگی ای بینایی
بی زر رخ گلگون بکسی ننمایی
1. مشتاق توام ، روی بمن ننمایی
بیمار توان، بپرسشم نگرایی
1. گل گر چه کند دعوی شهر آرایی
او چون رخ تو کجاست در زیبایی؟
1. یک روز بکوی عاشقان بر نایی
وز بهر تماشا نظری نگشایی
1. کی بر کنم از تو من دل ای بینایی
کز عشق تو گشته ام بدین رسوایی؟
1. گه خصم شوی مرا و گه یار آیی
روزی بهزار گونه در کار آیی
1. در هر عمری دمی که دمساز آیی
آن هم بدوصد کرشمه و نازآیی
1. گوی انگلۀ قباچه گر بگشایی
بر من ز بهشت هشت در بگشایی
1. آگاه ز حال من سر گشته نیی
کز عشق چو من زیرو زبر گشته نیی
1. زلف تو چو بروی تو افتد گویی
در شب بچراغ می کنم دلجویی