بر چشم تو هر از کمالالدین اسماعیل رباعی 613
1. بر چشم تو هر گه که مرا افتد چشم
با اشک برخ فرو دود بی خود چشم
1. بر چشم تو هر گه که مرا افتد چشم
با اشک برخ فرو دود بی خود چشم
1. در گریه چو با اشک ز بودن آید چشم
با اشک ز خویشتن برون آید چشم
1. تا کرد بروی تو نظر مردم چشم
عیشی دارد بس خوش وتر مردم چشم
1. من دوش گشاده داشتم روزن چشم
بستم ز گهر سلسله بر گردن چشم
1. ای من ز پیت بخون بپرورده دو چشم
وز موج سرشک بر سر آورده دو چشم
1. ای من ز تواندوخته صد خرمن غم
بر راه تو دل نشسته بر روزن غم
1. از بس که جفا کند بت دلگسلم
از کردۀ دوست پیش دشمن خجلم
1. از وصل سمنبران چنان شد حالم
کز ناز بسان گل نو می بالم
1. در عشق تو گر چه شهره ام در عالم
زان روی که تا نهفته ماند حالم
1. گل گرچه ز حسن می نهد خار دلم
سرو ار چه کشد ز لطف تیمار دلم
1. گفتی که بمه نگه کن انگار منم
روی توام آرزوست، مه را چکنم؟
1. در گوش تو گر جای نگیرد سخنم
ور غم نخوری بحالم ، ای سر و بنم