در موج سرشک از کمالالدین اسماعیل رباعی 625
1. در موج سرشک و عرق تب جانم
غرقه شده بد دوش همه شب جانم
...
1. در موج سرشک و عرق تب جانم
غرقه شده بد دوش همه شب جانم
...
1. با آنکه چو شمع بر سر آمد جانم
هم عاقبت از پای درآمد جانم
...
1. گم گشت دل از برم، یقین می دانم
جز در بر تو نیست، چنین می دانم
...
1. با روی تو شمع را کجا بنشانم؟
با قامت تو سرو چرا بنشانم؟
...
1. تا سوز تو از میان جان بنشانم
بنشینم و شمع در میان بنشانم
...
1. هر سرو که من ببوستان بنشانم
بر یاد قد سرو روان بنشانم
...
1. تا سوز تو از میان جان بنشانم
بنشینم و شمعی بمیان بنشانم
...
1. آن زلف خمیده را اگر راست کنم
زو کار دل خسته مگر راست کنم
...
1. از بهر دمی که با تو بر کار کنم
چون نای همیشه نالۀ زار کنم
...
1. گرمن ز غمت حکایت آغاز کنم
با خود دل خلقی بغم انباز کنم
...
1. اندر دل خود نقش تو پیدا نکنم
بر دیده خیالت آشکارا نکنم
...
1. نه گفته بدی عهد مزور نکنم
کس را بجهان با تو برابر نکنم
...