از جور که بر از کمالالدین اسماعیل رباعی 337
1. از جور که بر سرو بلندت مردند
در بند اسیر و مستمندت کردند
1. از جور که بر سرو بلندت مردند
در بند اسیر و مستمندت کردند
1. صاحبنظران چو شمع در بر گیرند
از هیچ حساب خویش کمتر گیرند
1. اقبال تو با سپهر و اختر بزند
نوک قلمت بانی شکّر یزند
1. چون کالبدم ز روح وا پردازند
در کنج یکی تیره مغاک اندازند
1. چوگان زلفان که سوی میدان یازند
گوی از دل عاشقان غمگین سازند
1. با چشم تو باد چشم عبهر بکند
سودای تو مرغ عقل را پر بکند
1. وقتست که بار بلبل آشوب کند
فرّاش چمن ز باد جاروب کند
1. وقتست که بلبل بگل آواز کند
این لابه در افزاید و آن ناز کند
1. وقتی که صبا طرّۀ سنبل شکند
ساز طرب از نوای بلبل شکند
1. قلب صف عقل عقربی می شکند
بازار هلال غبغبت می شکند
1. هر کو سر و زر بیار تسلیم کند
خود را ز غم فراق بی بیم کند
1. با آنکه دلم ز وصل خرم نکند
یک ذره ز سرکشی خود کم نکند