پیوسته دلم از کمالالدین اسماعیل رباعی 349
1. پیوسته دلم میل بسوی تو کند
نیک و بد خود به آرزوی تو کند
1. پیوسته دلم میل بسوی تو کند
نیک و بد خود به آرزوی تو کند
1. شاید که دلم میل بسوی تو کند
زیبد که همیشه آرزوی تو کند
1. در کار جهان کسی که اندیشه کند
از هردوجهان بی خردی پیشه کند
1. بر یاد قدت دل رهی ناله کند
چون مرغ که بر سروسهی ناله کند
1. هر چند ز نرگس صفت چشم کنند
ور چه مثل از رنگ رخ لاله زنند
1. آنها که مرا بعشوه مغرور کنند
باروی توام حکایت از حور کنند
1. وقتست که گلها بنیایند و روند
وز شرم رخت قفا نماید و روند
1. این قوم بجز غصه و دردت ندهد
جز خون جگر هیچ بخودت ندهند
1. هر کس که رخ و قد نگارم بیند
بروی گل و سرو و شمع را نگزیند
1. آنان که طریق علم می پیمایند
و آنان که ز جهل ژاژها می خایند
1. دیده ز فراق تو زیان می بیند
بر چهره زخون دل نشان می بیند
1. عشّاق نه از غم جوانی گریند
یا از پی مال و سوزیانی گریند