1 خصم تو که سر تیز تر از تیر آمد در گردن او زره چو زنجیر آمد
2 از غصّه تیغت ار بمیرد شاید کز بخت بدش آب گلوگیر آمد
1 دوش از غم تو نیک مشوّش بودم تا روز ز دست شب بر آتش بودم
2 لیک ار چه سیاه بود و دلگیر و دراز با او بخیال زلف تو خوش بودم
1 چون چنگ تو تارگیم در تن باشد در گوش زمانه نالۀ من باشد
2 درماتم و سور هر کجا خواهی گیر راه من و شمع برگرستن باشد
1 چون کار زمانه بر گذر میگردد هردم همه کارها دگر میگردد
2 من دانم و ساغری که در میگردد ور هفت فلک زیر و زبر میگردد
1 گفتم که ترا ماه زمین می گویند گفتا که چنینم نه چنین می گویند
2 گفتم ز در بوس و کناری الحق گفتا که همه شهر چنین می گویند
1 من دوش شراب ارغوانی خوردم با یار بکام دوستکانی خوردم
2 تاریکی شب شاهد حالست که دوش من با خضر آب زندگانی خوردم
1 با دیده دلم گفت: چو از دست تو من خون گشتم و ساختم در آتش مسکن
2 تو راه برون شوم بکن ، گفت بچشم از بهر تو بر منست راهی روشن
1 شکلیست زنقش بندی دیباگر ابریشم چنگ و ناخن خنیاگر
2 میناگر از آبگینه گر لعل کند پس ساقی ما نیست بجز میناگر
1 عشق تو گرم چه غم فراوان آرد نندیشم اگر هزار چندان آرد
2 یا کار غمت بسر برم مردانه با عشق تو روز من بپایان آرد
1 این قوم بجز غصه و دردت ندهد جز خون جگر هیچ بخودت ندهند
2 بسیار چو تیغ اگر زنی سر برسنگ تا گرم نباشی آب سردت ندهند