1 بستان دلم،ارنه غم زمن بستاند ور من ندهم بدم زمن بستاند
2 گر عشق تو خون من چنین خواهد ریخت سرمایۀ گریه هم زمن بستاند
1 طبرستان را شگفت جایی دیدم نمناک زمینیّ و هوایی دیدم
2 هر خار بنی یافتم و زوبینی هر شاخ گیایی ز کیایی دیدم
1 سحر بنفشه موی اگر بشکافد با زلف تو آن به که ز خود کم لافد
2 چون چشم خوش تو هم نباشد نرگس ورخود بکرشمه سیم در زر بافد
1 عمر تو که بر خیره چنان ضایع شد کوچک چیزی نبود کآن ضایع شد
2 فریاد از آن دم که تو آگاه شوی کآن چیست که از تو رایگان ضایع شد
1 گل گفت اگرت هست بتی مه وش خوش با من بنشین و بر رخش می کش خوش
2 من بر دل خویش کرده ام آتش خوش زان عمر بکام دل گذارم خوش خوش
1 از دیدن من چشم تو شد زان سان سیر از بس غم دل کرد مرا از جان سیر
2 باور نکند کسی که بر خوان وصال گشتند دومست از جگری بریان سیر
1 لطف تو بآشنا و بیگانه رسید زو بهره بهر دلی جداگانه رسید
2 از خلوت وصل و لذت گفت و شنید ما را همه آرزو و افسانه رسید
1 شمعم که چو باد هوسم بر سر زد بر تارک من افسر خاکستر زد
2 آب از چشمم دست بدامن درزد و آتش ز دلم سر بگریبان برزد
1 احوال منت باور اگر نیست ز کس ور این دو گواهت از رخ و اشک نه بس
2 بیماری من بچشم خود می بینی آشفتگیم نیز ز زلفت بررس
1 در فرقت تو چو بلبلم نوحه گران چون دیدۀ نرگس از پی جان نگران
2 چون لاله ام از میان جان سوخته دل چون غنچه ام از درون دل جامه دران