1 در گوش تو گر جای نگیرد سخنم ور غم نخوری بحالم ، ای سر و بنم
2 تا مردم اگر بزخم تیر سحری مشکین زرۀ تو حلقه حلقه نکنم
1 از بهر چه لاله بر سر کرد بود گر نه دلش از رخ تو پر درد بود
2 جایی که تو گرم کردی انگامۀ حسن گل گر همه آتشین شود سرد بود
1 بر رشتۀ کا رتو فتادیم چو شمع تن در تف و سوز عشق دادیم چو شمع
2 در کار غمت پشت بکس ننماید چون پای درین میان نهادیم چو شمع
1 از جور که بر سرو بلندت مردند در بند اسیر و مستمندت کردند
2 شمعی ، چه عجب که کند داری بر پای سروی، چه عجب که تخته بندت کردند
1 با من سر زلفش ار پریشانی کرد دوشم لب او ببوسه مهمانی کرد
2 لب بر لب من نهاد و در خواب شدم گفتا تو شکر خواب چنین دانی کرد
1 سودای تو بر دگر صنم می بندم هیچم نگشاد از آن وهم می بندم
2 این بی مغزی از قلم آموخته ام کم سر بدو شاخ است و قدم می بندم
1 روزی که بهرزه می گذاریم ز عمر آنرا بغلط همی شماریم ز عمر
2 سر جملۀ حاصل چو بر اریم ز عمر جز عمر پس افکند نداریم ز عمر
1 گر لاله بشد، سیاه کامی کم گیر ور نیست بنفشه، تیره فامی کم گیر
2 آنجا که رخ تو باشد ار گل نبود از بزم طرب شکسته جامی کم گیر
1 ای مهر بتاب و رحمتی بر من کم وی صبح زمانه را بدم گلشن کن
2 وی چرخ برای کوری دیدۀ شب چشمم بچراغ صبحدم روشن کن
1 ای دیده، خیال روی چون گلنارش برخود زدی از چشم فرو مگذارش
2 وی دل تو سرطرۀ عنبر بارش نیک آوردی بدست ، محکم دارش