در عشق تو دل بجان از کمالالدین اسماعیل غزل 73
1. در عشق تو دل بجان همی کوشد
عاجز شد و همچنان همی کوشد
1. در عشق تو دل بجان همی کوشد
عاجز شد و همچنان همی کوشد
1. دلم هر شب از عشق چندان بنالد
که از آه او چرخ گردان بنالد
1. مژده ایدل که یار باز آمد
ترک چابک سوار باز آمد
1. سزد گر غنچه چون من دلخوش آمد
که گل سوی چمن شاد و کش آمد
1. باد صبا بین که چها می کند
کس نکند آنچه صبا می کند
1. درد دل از حد گذشت و یار نداند
دل همه غم گشت و غمگسار نداند
1. آه کان قاعدۀ وصل چنان هم بنماند
زان همه عیش و طرب نام و نشان هم بنماند
1. رخ خوبت به قمر می ماند
ذوق لعلت به شکر می ماند
1. خبر گل بچمن می آرند
مژده جان وی تن می آرند
1. تا نگارم رای رفتن می زند
عشقش آتش در دل من می زند
1. سحرگهان که گریبان آفتاب کشند
حریفکان صبوحی شراب ناب کشند
1. ای دل ترا گر آرزوی بیغمی کند
آن کن تو نیز موسم گل کاد می کند