تاب جمال تو آفتاب از کمالالدین اسماعیل غزل 49
1. تاب جمال تو آفتاب ندارد
با خم زلفت بنفشه تاب ندارد
1. تاب جمال تو آفتاب ندارد
با خم زلفت بنفشه تاب ندارد
1. دلبرم رسم خود چنین دارد
که دل دوستان غمین دارد
1. دل من ز اندوه ننگی ندارد
چو داند که شادی درنگی ندارد
1. هر که چون روی تو رویی دارد
سر بسر راحت دنیی دارد
1. عشق تو گردست در زمانه برآرد
ز آدمیان قحط جاودان برآرد
1. گل زرشک تو پیرهن بدرد
روی تو پرده بر سمن بدرد
1. سپیده دم بصبوحی شتاب باید کرد
بگاه قدحی پر شراب باید کرد
1. دوش با من نگار من آن کرد
که بصد سال عذر نتوان کرد
1. مکن ای دوست اگر بتوان کرد
هر چه از شور وز شر بتوان کرد
1. ز رویت دسته گل می توان کرد
ز زلفت شاخ سنبل می توان کرد
1. باد بر خاک ترک تازی کرد
با عروسان خفته بازی کرد
1. باز ما را رخ زیبای تو در کار آورد
با زمان بند کمند تو گرفتار آورد