شاید که دل ز عشق از کمالالدین اسماعیل غزل 85
1. شاید که دل ز عشق قیامت همی کند
کش آرزوی آن قد و قامت همی کند
1. شاید که دل ز عشق قیامت همی کند
کش آرزوی آن قد و قامت همی کند
1. یا رب! این بچّۀ ترکان چه ز ما می خواهند؟
که همیشه دل ما را ببلا می خواهند
1. روی از آن خوبتر تواند بود؟
هان بگوئید اگر تواند بود
1. از گلبن زمانه مرا بهره خار بود
وزجانم روزگار نصیبم خمار بود
1. هر شبی از سر شک من، دامن خاک تر شود
شاد شوم اگر ترا ، از غم من خبر شود
1. هرکه به روی لعل شیرین تو فرمان میدهد
جان شیرین از بن سی و دو دندان میدهد
1. نیکویی بیش از آن نمی باید
فتنه اندر جهان نمی باید
1. نگارم چو کرد گلستان بر آید
خروش دلم تا به کیوان برآید
1. نام تو برم زبان بیاساید
یاد تو کنم روان بیاساید
1. بی تو مرا زندگی بکار نیاید
محنت هجر تو در شمار نیاید
1. غمت جز با دلم خوش در نیاید
سرح جز با تو سرکش در نیاید
1. اگر امروز آن بتم همدم نیاید
نصیب جان من جز غم نیاید