ای با افلاک عقد الفت بسته از کلیم رباعی 37
1. ای با افلاک عقد الفت بسته
رفعت در پای کرسیت بنشسته
...
1. ای با افلاک عقد الفت بسته
رفعت در پای کرسیت بنشسته
...
1. از حق چو ندا شنید ممتاز محل
زود از همگی برید ممتاز محل
...
1. ای نقش جبین سرکشان فرش درت
آراسته از شکوه پا تا بسرت
...
1. غم جای دگر نمی رود از بر من
تا هست نشان از دل غم پرور من
...
1. آنکس که ترا رخصت میخواری داد
صیقل پی آئینه هشیاری داد
...
1. شد تنگ ز کم ظرفی ما مشرب جام
مشکل که دگر سیر کند کوکب جام
...
1. با آنکه پیاله گیر این بزم منم
ممتاز بلطف ساقی انجمنم
...
1. شبها ز چراغ و شمع در نورسپور
هر ذره زند لاف تجلی با طور
...
1. افسوس که جمعیت از احوالم رفت
شیرازه اوراق مه و سالم رفت
...
1. زنهار مگو که بنده گمراهم
هر جا که روم بکویت افتد راهم
...
1. ابر آب دگر بروی دنیا آورد
باید بمیان سبزه مینا آورد
...
1. در بادیه گر دو گام بی آب شوی
بیدرد چرا اینهمه بیتاب شوی
...