1 از باده گذشتیم بپاکان قسم است شستیم ز جام دست اگر جام جم است
2 توفیق ثبات هم خدا خواهد داد آری تاریخ (هم ثبات قدم) است
1 ای نقش جبین سرکشان فرش درت آراسته از شکوه پا تا بسرت
2 ای نور و صفاخانه چشمی چه عجب گر ابروی کهکشان بود بر زبرت
1 ای خاک در تو سرمه بینائی افسوس که بعد از این جهان پیمائی
2 لشکر همه در شهر فرود آمد و من در خانه زین بماندم از بیجائی
1 ابر آب دگر بروی دنیا آورد باید بمیان سبزه مینا آورد
2 این حرف نه من ز پیش خود می گویم باران خبر از عالم بالا آورد
1 راز دو جهان بتنگ دستان بسیار اسرار بلند را به پستان بسپار
2 می خورده سفال نم به بیرون ندهد گر راز دلی هست بمستان بسپار
1 دل قافله درد ترا مرحله بود وین دشت بلا خیمه اش از آبله بود
2 تا رفت غم تو هر چه بود از دل رفت آبادی کاروان که از قافله بود
1 از حادثه دورتر بصد مرحله است آنکس که ستمکارتر از سلسله است
2 یکبار نشد خانه زنجیر خراب با آنکه تمام عمر در زلزله است
1 زنهار مگو که بنده گمراهم هر جا که روم بکویت افتد راهم
2 عالم همه آستانه درگه تست هر جا باشم ساکن این درگاهم
1 ای آنکه دلت زر از غیب آگاهست بیجائی و برشکال بس جانکاهست
2 جز خانه زین خانه ندارم آنهم چون دست بآن رسید پا کوتاهست
1 با ما کین سپهر و انجم پیداست ناسازی بخت بی ترحم پیداست
2 چون خشکی آشیانه در گلبن سبز بیبرگی ما میان مردم پیداست