1 از جلوه شاهدان فرخ پی فتح داد از پی هم ساقی دوران می فتح
2 تاریخ فتوحات شهنشاه جهان کلکم بنوشت (آمده فتح از پی فتح)
1 بنگی عربی سوار جمازه چرت از خویش سفر کند به اندازه چرت
2 هرگز نگسیخت چرتش از چرت دگر بستست ز تار مژه شیرازه چرت
1 شاها بختت کشور اقبال گرفت تیغت ز عدو ملک سر و مال گرفت
2 چل قلعه بیک سال گرفتی که یکیش شاهان نتوانند بچل سال گرفت
1 گویند ز رخ طره پیچان برداشت از شاخ گل آشیان مرغان برداشت
2 او زلف برید یا صبا ز آتش حسن خاکستر دلهای پریشان برداشت
1 شیرینم و مغز سخنانم تلخ است عیش همه عالم از زبان تلخ است
2 منهم از خویش در عذابم که مدام از گفتن حرف حق دهانم تلخ است
1 ای نقش بدیع شکل جان پرور تو آئینه روی اختران مرمر تو
2 بخت و دولت سعادت و یمن و شرف دربان شده اند روز و شب بر در تو
1 قسمت کردند ماه و خور بی کم و بیش بر خود الم شهنشه عدل اندیش
2 برداشت بمنت مه نو ضعفش را خورشید پسندید تبش بر تن خویش
1 خوبان که همی رمند ز افسون فلک رامند به بی تعینان بیشترک
2 در صید بتان جامه صیادی پوش پا تابه و گیوه و کلاه و کپنک
1 شاها یکره بهر که افتد نظرت ایمن شود از حادثه چون خاک درت
2 خورشید نیارد که بر آن تیغ کشد خاکی که برو سایه فتد از سپرت
1 آنکس که ترا رخصت میخواری داد صیقل پی آئینه هشیاری داد
2 تا باده ز کم حوصلگان رسوا شد از موج بمستان خط بیزاری داد