نه درین گلشن گلی از آشنائی بو دهد از کلیم غزل 358
1. نه درین گلشن گلی از آشنائی بو دهد
نه نسیمی غنچه گلهای ما را رو دهد
...
1. نه درین گلشن گلی از آشنائی بو دهد
نه نسیمی غنچه گلهای ما را رو دهد
...
1. چو شمع گرمی آن بیوفا زبانی بود
شکفتگیش گل کینه نهانی بود
...
1. چو قرعه در تن زارم یک استخوان نبود
که پشت و رو زخدنگ جفا نشان نبود
...
1. کجاست بخت که تنگش کسی ببر گیرد
نگین لعل لبش نقش بوسه بر گیرد
...
1. مرغ دلم که روشن ازو چشم دام بود
کشتی باین گناه که بیدانه رام بود
...
1. گل در چمن بجز خار در پیرهن ندارد
آب و هوای راحت خاک وطن ندارد
...
1. ایخوش آندم که دلت از سر کین برخیزد
بنشینی و ز ابروی تو چین برخیزد
...
1. بخیه های زخم با شیرازه اعضا نشد
در غمت جمعیت خاطر نصیب ما نشد
...
1. کی تمنای تو از خاطر ناشاد رود
داغ عشق تو گلی نیست که بر باد رود
...
1. وصلت غبار غم ز دل ما نمیبرد
می صیقل است و زنگ ز مینا نمیبرد
...
1. گردون بشیشه تهیم سنگ کین زند
طالع بشمع کشته من آستین زند
...
1. خستگان را ناوکش آرام جانی میشود
سینه را پیکان او راز نهانی میشود
...