آثار کلیم

صفحه 25 از 59
59 اثر از غزلیات در دیوان اشعار کلیم در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار کلیم شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار کلیم / دیوان اشعار کلیم / غزلیات در دیوان اشعار

غزلیات در دیوان اشعار کلیم

1 دل به جذب خواری خود جور دشمن می‌کشد شیشه ما سنگ از دست فلاخن می‌کشد

2 نشنود گر بوی خار از دامن صد پاره‌اش سالک راه طلب کی پا به دامن می‌کشد

3 تا لبم را بسته شرم عشق می‌سوزم ز رشک هرکجا بینم که دودی سرز روزن می‌کشد

4 از مغیلان کار سوزن گیر در راه طلب نیست سالک آنکه خار از پا به سوزن می‌کشد

1 کسیکه از گل داغ تو گلستان دارد ازو مرنج چو بلبل اگر فغان دارد

2 خدنگ خویش بغیری مزن که سینه من برای تیر تو از داغ صد نشان دارد

3 پی نظاره گلزار چشم حیرانست نه رخنه است که دیوار گلستان دارد

4 تو گرچه فارغی از حال ما و لی صد شکر که ناوکت خبر از مغز استخوان دارد

1 زیک قطره سرشکم تن زجا شد بلی اشک از رخ من کهربا شد

2 بمن نوبت نداد آنچشم پرحرف پس از عمریکه راه حرف وا شد

3 حنای پنجه قاتل نشد حیف که خونم آب از شرم بها شد

4 همیشه در طریق حق شناسی اگر گم گشت راه از رهنما شد

1 مشکل اهل محبت ز تو آسان نشود لب امید در ایام تو خندان نشود

2 ناله بی اثرم گر به نسیم آمیزد سر زلفش دگر از باد پریشان نشود

3 می جهد تیر بزور دو کمان زابروی او هدف ناوک او هیچ مسلمان نشود

4 کی چنین لخت جگر جوش زند بر سر او از خیال لبت ار دیده نمکدان نشود

1 گر سرو قدت جلوه به بستان نفروشد گل هم بکسی چاک گریبان نفروشد

2 کالای دل از مشتری قدرشناس است برق آتش خود جز به نیستان نفروشد

3 از عربده چشم تو هر سوی منادیست در شهر که کس باده بترکان نفروشد

4 در بوم و بر ملک تجرد نتوان یافت آن مور که منت بسلیمان نفروشد

1 به غیر از می کسی از عهدهٔ غم برنمی‌آید زمان غصه بی‌ایام مستی سر نمی‌آید

2 تغافل بر شراب از توبه هرکس زد پشیمان شد به استغنا کسی با دختر رز بر نمی‌آید

3 زمین دل اگر از آب حیوان پرورش یابد گیاه عیش از آنجا بی‌نم می برنمی‌آید

4 مگر در سینه پردرد مهمانست پیکانش که امشب پاره‌های دل به چشم تر نمی‌آید

1 دل جز کجی ز زلف تو نامهربان ندید رو چشم بست و روی ترا در میان ندید

2 هر چند خرمی جهان را سبب منم مانند ابر هیچکسم شادمان ندید

3 دامان من که قافله گاه سرشک بود چیزی بغیر آتش ازین کاروان ندید

4 آنکس که خودنمای بود مایه دار نیست هرگز کسی گلی بسر باغبان ندید

1 تا دل دیوانه بود از عافیت دلگیر بود همچو شیون خانه زاد حلقه زنجیر بود

2 گریه چون سیلاب از یک خانه روی دل ندید ناله هر جا رفت نی در ناخن تأثیر بود

3 تیره روزی نیست امروزی که تدبیری کنم این سیه روزی مداد خامه تقدیر بود

4 در کنار مادر دهریم طفل روزه دار رفت ایامی که پستان اهل پرشیر بود

1 خیال زلف تو بازم بدست سودا داد چو سیل سلسله برپا، سرم بصحرا داد

2 هرآنچه در حق ما گفت غم بجا آورد بدیده قطره ای ار گفته بود دریا داد

3 تمام چیده بتابوت آرزو بستم درین چمن گل عیشی که گلبن ما داد

4 هزار رنگ گل حیرتم بدامان است ببین که گلشن طالع دگر چه گلها داد

1 داغ اگر بر روی همچون برگ گل جا می‌کند زخم خون گر مست در دل جای خود وامی‌کند

2 گر گدایم کاسه دریوزه چشمم پُر است هرچه باید غم ز خاک و خون در آنجا می‌کند

3 تن به عریانی نخواهد داد مجنون غمت داغ بر سر می‌نهد زنجیر در پا می‌کند

4 دردمندت را تب هجران دمی مهلت نداد شعله خود با شمع تا یک شب مدارا می‌کند

آثار کلیم

59 اثر از غزلیات در دیوان اشعار کلیم در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار کلیم شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی