ز مژگان تو لوح سینه ها از خون رقم از کلیم غزل 275
1. ز مژگان تو لوح سینه ها از خون رقم دارد
رقم سرخ است با چندین سیاهی کاین قلم دارد
...
1. ز مژگان تو لوح سینه ها از خون رقم دارد
رقم سرخ است با چندین سیاهی کاین قلم دارد
...
1. بیباده دل ز سیر چمن وا نمیشود
گل جانشین سبزه مینا نمیشود
...
1. بدلم اینهمه پیکان ستم بار نبود
گره غنچه گران بر دل گلزار نبود
...
1. درین گلشن ز بدخویی گل از آب روان رنجد
نسیمی گر وزد سرو سهی از باغبان رنجد
...
1. تا در ره تو چشم امیدم دچار شد
طوفان چار موجه بدهر آشکار شد
...
1. میخانه چو من رند نکو نام ندارد
از می کشیم شکوه لب جام ندارد
...
1. بیستمکش صبر و آرام از ستمگر میرود
میرود دریا ز پی، ساحل چو پستر میرود
...
1. چند دل تلخی غم را شکرستان داند
خاک را بر سر سودازده سامان داند
...
1. خیال روی تو هر گاه سینه تاب شود
بسینه آینه داغم آفتاب شود
...
1. میآشام غمت پیمانه و ساغر نمیدارد
به جز تبخاله بر لب ساغر دیگر نمیدارد
...
1. دل فسرده نه دستی ز کار و بار کشید
که در ره تو تواند ز پای خار کشید
...
1. زخمهای شانه از زلفت فراهم میشود
بخت اگر یاری نماید مشک مرهم میشود
...