آثار کلیم

صفحه 24 از 59
59 اثر از غزلیات در دیوان اشعار کلیم در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار کلیم شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار کلیم / دیوان اشعار کلیم / غزلیات در دیوان اشعار

غزلیات در دیوان اشعار کلیم

1 سرفراز آن سر که فارغ از غم سامان شود بر سرت گل زن که از دستار روگردان شود

2 هر که چون سوزن زتجریدش بود سررشته ای صد رهش گر جامه پوشانی دگر عریان شود

3 عاشق بیچاره از یک دیده در پاس رقیب وز دگر چشمی بکار خویشتن حیران شود

4 هیچ جا بهر وطن غیر از دیار عشق نیست خانه در آن ملک از سیلاب آبادان شود

1 برای داغ تو بر دل توان و تاب نوشتند دگر خراج برین منزل خراب نوشتند

2 به پیش هر الف زخم، صفر داغ نهادند ستمکشان چو جفای ترا حساب نوشتند

3 همیشه دجله و جیحون چو دوستان قدیمی ز موج نامه باین دیده پر آب نوشتند

4 جفاکشان پی آرام دل بصفحه سینه ز زخم تیغ تو تعویذ اضطراب نوشتند

1 با آنکه هیچ دربار غیر از خطر ندارد عاشق چو شیشه می پروای سر ندارد

2 تا نغمه ای نباشد نتوان ز هوش رفتن مسکین مسافری کو ساز سفر ندارد

3 دل را خراب دارم تا بستگی نه بیند از قفل بی نیازست، گر خانه در ندارد

4 غرق وصال آگه ز آشوب چشم بد نیست تا دام بر نیاید ماهی خبر ندارد

1 گر فلک هر چه بما کرده عطا می گیرد گوشه فقر و فنا را که ز ما می گیرد

2 زان سعادت که بود لازم ویرانه فقر خویش را جغد برابر بهما می گیرد

3 جذبه حرص بطبعی که برد پنجه فرو از گدا کاسه و از کور عصا می گیرد

4 طرفه رسمی است که باشد ز همه واپس تر هر که در کوی تو پیش از همه جا می گیرد

1 دود آهم رنگ از خورشید عالمتاب برد دست مژگان ترم سرپنجه پنجاب برد

2 خواستم هر جا که زنجیر علایق بگسلم سستی بختم گرو از رشته بیتاب برد

3 دربدر نتوان بدنبال خریداران خرید خوب شد کاسباب ما را یک قلم سیلاب برد

4 دیده ام سرمایه ای اندوخت از سودای دل هرقدر کاورد حیرت در عوض خوناب برد

1 دل که چندین آه از جان می کشد نقش آن زلف پریشان می کشد

2 دیده ام پست و بلند روزگار دل بآن چاه زنخدان می کشد

3 شیشه ناموس را خوش جذبه ایست سنگ را از دست طفلان می کشد

4 تا تواند بر سر من خاک بیخت بخت دست از آب حیوان می کشد

1 چند در وصل تو دل حسرت دیدار کشد در چمن ناله مرغان گرفتار کشد

2 دل که غیر از دم آخر، نفس خوش نزند در ته تیغ نشیند که ز پا خار کشد

3 گرچه دست هوسم یک گل ازین باغ نچید جذب پای طلبم خار ز دیوار کشد

4 منم آن عاشق قانع که بکنج گلخن شعله در بر بهوای قد دلدار کشد

1 چنان ز عکس رخ دوست دیده پرگل شد که شاخ هر مژه آرامگاه بلبل شد

2 چه لازمست چنان مشق سرگرانی کرد که یک نفس نتوان غافل از تغافل شد

3 چو مار بر سر گنجش اگر بود مسکن گداست مرد اگر عاری از توکل شد

4 که همچو تیر هوائی بخویش رفعت بست که نه ترقی او مایه تنزل شد

1 شُکر گویم هرچه غم با جان مسکین می‌کند در مذاقم مرگ را دور از تو شیرین می‌کند

2 خاک کوی خاکساران افسر هرکس که شد دارد ار بستر ز دیبا خشت بالین می‌کند

3 گر حدیث بی‌وفایی‌های خوبان بشنود بیستون پهلو تهی از نقش شیرین می‌کند

4 گل درین گلشن زدبس آسیب دارد در کمین بال بلبل را خیال دست گلچین می‌کند

1 چند نومید ز کوی تو دل زار آید چون تهیدست که از میکده هشیار آید

2 خار پا در ره ادبار ز دامن روید سر سودا زده در جیب بدیوار آید

3 فقر اگر زخم زند مرهمش از عزلت نه که تهیدست خوردن خون چو ببازار آید

4 عشق تا قابل زخم ستمم می داند تیغ از موج نفس بر دل افکار آید

آثار کلیم

59 اثر از غزلیات در دیوان اشعار کلیم در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار کلیم شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی