آثار کلیم

صفحه 22 از 59
59 اثر از غزلیات در دیوان اشعار کلیم در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار کلیم شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار کلیم / دیوان اشعار کلیم / غزلیات در دیوان اشعار

غزلیات در دیوان اشعار کلیم

1 کند گر آرزوی دیدنت آیینه جا دارد که از خورشید رویت در برابر رونما دارد

2 ندارد بزم میخواران به غیر از ما تنگ‌ظرفی صراحی بر رخ هرکس که می‌خندد به ما دارد

3 نویسم نامه و از بس که خون می‌گریم از هجرت تو گویی کاغذ مکتوب من رنگ حنا دارد

4 نشد بیروی او چشم سفید از توتیا روشن نبیند بهره‌ای هرچند کاغذ توتیا دارد

1 ساقی از تاب می آن لحظه که در می گیرد عرق از عارض او رنگ شرر می گیرد

2 می پذیرند بدان را بطفیل نیکان رشته را پس ندهد آنکه گهر می گیرد

3 صافدل ترک حق از بهره خوش آمد نکند زشت رو آینه بیهوده بزر می گیرد

4 هر دمی را اثری هست که از صحبت خلق هر نفس آینه ام رنگ دگر می گیرد

1 رود آرام ز عمری که بهجران گذرد کاروان در ره ناامن شتابان گذرد

2 بر گرفتاری دل خنده زنان می گذرم همچو دیوانه که از پیش دبستان گذرد

3 بخت شاد است زویرانی ما در غم عشق عید جغدست بمعموره چو طوفان گذرد

4 قسمت این بود که چون موج بدریای وجود هر کجا رو نهم احوال پریشان گذرد

1 دل چون ز خاک راه طلب توتیا کشد از روی میل خار مغیلان بپا کشد

2 ما را نه زور جذبه شوقی بود که مرگ دامان آرزوی تو از دست ها کشد

3 یکره بروی جان بلب آمده بخند تا باده ای ز ساغر تبخاله ها کشد

4 چون جنگ سنگ و شیشه با آن ستیزه خوی جنگی نمی کند که بصلح و صفا کشد

1 بحال بد دل از چشم تر افتاد سیه گردد چو در آب اخگر افتاد

2 تو گر با این لب شیرین بخندی بشیر صبح خواهد شکر افتاد

3 چه خواری کز وفاداری ندیدم کنم صد شکر کز عالم بر افتاد

4 هنر کم ورز گیتی باغبانیست که خواهان نهال بی بر افتاد

1 وداع ناشده دل حال صبر در هم دید عنان گسستگی گریه دمادم دید

2 چنین که رو بقفا می روم ز خاک درت گرفتم اینکه بجنت روم چه خواهم دید

3 هر آن نگاه که از گریه پاکدامن شد اگر بگل نظر افکند روی شبنم دید

4 دل ورق ورق خویش پاره پاره کنم دل ورق ورق خویش پاره پاره کنم

1 شب که جوش گریه من مایه سیلاب بود بخت بد را آب می برد و همان در خواب بود

2 تیغت آرام شهیدان داد اما دور ازو زخم ها را اضطراب ماهی بی آب بود

3 عالمی را بی سبب گر کشت آن مغرور حسن نه ز بیرحمی برغم عالم اسباب بود

4 موی سر زنجیر ما بهتر که در راه جنون برطرف شد گرچه تکلیف از میان آداب بود

1 خوبان که روی بر من بیدل نهاده‌اند دام از پی شکاری بسمل نهاده‌اند

2 باشد نشان پا همه خونین به کوی دوست آنجا ز بس که کام به ساحل نهاده‌اند

3 مستان ز بحر پرخطر عشق همچو مُل تا بر گرفته کام به ساحل نهاده‌اند

4 خود را شهید دیده‌ام ای دل که در کفم آیینه‌ای ز خنجر قاتل نهاده‌اند

1 در زنگبار خاطر من کار می‌کند هر صیقلی که آینه را تار می‌کند

2 گر در بضاعت هنر آتش زند سپهر آن را حساب گرمی بازار می‌کند

3 دارم بدل ز پرتو غم‌های روزگار عکسی که جانشینی زنگار می‌کند

4 اعضا چنین که تحفه دردت به هم دهند آزار خار پا به جگر کار می‌کند

آثار کلیم

59 اثر از غزلیات در دیوان اشعار کلیم در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار کلیم شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی