آثار جویای تبریزی

صفحه 87 از 109
109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی

1 به او نزدیکم و از شرم خود را دور پندارم وصالش داده دست و خویش را مهجور پندارم

2 درونم شد نمکسود ملاحت بسکه از حسنش فشارم چون به دل دندان کاب شور پندارم

3 ترا در دل زبس امیدها در یکدگر جوشد فضای سینه ات را محشر زنبور پندارم

4 چنان دانسته چشمش سرگردانی می کند با من که او مست می ناز است و من مخمور پندارم

1 تنها همین ز چشم نه گوهر فکنده ایم یاقوت را ز دست چو اخگر فکنده ایم

2 زین دل که بسته ایم به این جسم عنصری در چار موج حادثه لنگر فکنده ایم

3 دل را زیمن عشق که فیضش زیاد باد از عالمی به عالم دیگر فکنده ایم

4 در عشق چون دو قطرهٔ اشک این دو نشئه را از چشم اعتبار، مکرر فکنده ایم

1 غازه از عکس رخت بر چهرهٔ گلشن مزن بیش از این بر آتش مرغ چمن دامن مزن

2 خصم را از بردباری کن زبون خویشتن تا توانی جز تغافل حربه بر دشمن مزن

3 از روان، بر آب گویی خانهٔ تن را بناست تکیه جان من ز غفلت بر ثبات تن مزن

4 شعله شوق ای دل از بیتابیت بالا گرفت از تپیدن اینقدر بر آتشم دامن مزن

1 لرزد از جورت دل خلق خدا بر خویشتن ظلم می داری روا ظالم چرا بر خویشتن

2 رخنه ها ترسم فتد بر سقف خلوتخانه ات بسکه از بوی تو می بالد هوا بر خویشتن

3 آنچه بر گرد رخش بینی نه عقد گوهر است بسته از بالای رخسارش صفا بر خویشتن

4 دولت دنیا نمی داری روا بر دشمنت حیرتی دارم که چون داری روا بر خویشتن

1 کام دل از لب شکرشکنی شیرین کن وصف آن تنگ شکرگو سخنی شیرین کن

2 دادهٔ حق بتو گر تلخی کامست منال هر دم از شکر شکرش دهنی شیرین کن

3 غوطه در شیرهٔ جان زن ز خیال لب یار نیشکر وار سراپای تنی شیرین کن

4 تلخی از می بزداید لب شکر شکنت دهن جام به ساغر زدنی شیرین کن

1 پرند بوی گل پیراهن او هوای صبح گرد دامن او

2 گلی دارم که از جوش نزاکت کم از چیدن نباشد دیدن او

3 به بوی گل قسم بیرون میارید ز جسم نازکش پیراهن او

4 که ترسم سایهٔ مژگان شوخش کند جا چون رگ گل در تن او

1 ز لعل او دلی شوریده دارم کبابی در نمک خوابیده دارم

2 ز شوق سجدهٔ کویت چو غنچه به روی هم جبین ها چیده دارم

3 قبول داغ را انگشت تسلیم چو شمع انجمن بر دیده دارم

4 بود بر پای تا قصر وجودم حباب آسا نفس دزدیده دارم

1 دل را اسیر پیچش آن مو گذاشتیم پابند حلقه حلقهٔ گیسو گذاشتیم

2 چون غنچه گوئیا سرو زانوی ما یکیست سر در غم تو بسکه به زانو گذاشتیم

3 قندیل وار شیشهٔ دل را به یادگار بر پیش طاق آن خم ابرو گذاشتیم

4 آنیم که گوهر دل را ز شش جهت گردآوری نموده به یک سو گذاشتیم

1 خداوندا دل وارسته از دنیا کرامت کن به سویت افتقار از غیرت استغنا کرامت کن

2 به مقصد می‌رساند هرکسی را لطف از راهی مرا هم فتح بابی از در دل‌ها کرامت کن

3 زبان گفتگو کردی عطا، توفیق غوری ده! چو موجم ترزبانی با ته دریا کرامت کن

4 جنون آب و هوای دشت وسعت مشربی خواهد مرا از پردهٔ دل دامن صحرا کرامت کن

1 چه کنم با صف مژگان بلا پرور او رگ جان می زند از خیره سری نشتر او

2 هر که سوزد زحسد سینهٔ کین آور او گل کند آتش نمرود ز خاکستر او

3 بر زمین چون گل مهتاب فتد نقش پی اش بسکه غلتیده صفا در قدم گوهر او

4 رو به خلوتگه آیینه که از بیتابی بی تو زنجیر زهم می گسلد جوهر او

آثار جویای تبریزی

109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی