از برم دل می برد هر دم از جویای تبریزی غزل 1028
1. از برم دل می برد هر دم به رنگ تازه ای
دلبر نازک نهالی، شوخ و شنگ تازه ای
...
1. از برم دل می برد هر دم به رنگ تازه ای
دلبر نازک نهالی، شوخ و شنگ تازه ای
...
1. تو جنگجو چقدر جور آشنا که نه ای
تو بیوفا چقدر مایل جفا که نه ای
...
1. خیال تندخویی با دلم سر میکند بازی
که از شوخی به جای گل به اخگر میکند بازی
...
1. ز بس با خویش بردم آرزوی سرمه سا چشمی
ز خاکم هممچو نرگس سرزند هر سبزه با چشمی
...
1. چون بی تو چارهٔ دل محزون کند کسی
خون می چکد ز قطع نظر چون کند کسی
...
1. نهانی در حجاب زندگانی
برون آی از نقاب زندگانی
...
1. می افزود چراغ زندگانی
بود آبی به باغ زندگانی
...
1. تا مرا شد با تو ای گل پیرهن دلبستگی
هست همچون غنچه ام با خویشتن دلبستگی
...
1. دست ریزش ساقیا هرگز مباد از ما کشی
ما ز شاگردان گردابیم در دریاکشی
...
1. ز زنجیری که عشق انداخت بر پای من ای قمری
فتاد آخر ترا هم حلقهای بر گردن ای قمری
...
1. گشاید بر رخت درهای فیض از یمن هشیاری
کلید قفل چشم بسته نبود غیر بیداری
...
1. ای من فدای نام تو یا مرتضی علی
من بندهٔ غلام تو یا مرتضی علی
...