تا که تو بر خویشتن سوار از جویای تبریزی غزل 1076
1. تا که تو بر خویشتن سوار نباشی
غازی میدان کارزار نباشی
...
1. تا که تو بر خویشتن سوار نباشی
غازی میدان کارزار نباشی
...
1. اگر محاسبه روز حشر در نظر آری
در این دو روزه حیات اینقدر به خود نسپاری
...
1. چو شمع بزم حسن روستایی
رود آخر به چشم از خودنمایی
...
1. به ششدر کار خود از شش جهت انداختی رفتی
دلت را مهرهٔ بازیچه کردی باختی رفتی
...