آثار جویای تبریزی

صفحه 91 از 109
109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی

1 ما را بود ز خون جگر لاله رنگ چشم بادا ترا ز باده بهار فرنگ چشم

2 مانند زخم دوخته نگشود بر رخم ترسیده بسکه زان بت مژگان خدنگ چشم

3 گردیده در غم تو به تاراج گریه رفت سویت ز چاک سینه گشایم چو زنگ چشم

4 در راه انتظار تو بدخو نشسته ام سر تا بپا ز شوق شدم چون پلنگ چشم

1 شعلهٔ حسن ز تو سینهٔ سوزان از من لب خندان ز تو و دیدهٔ گریان از من

2 سرکشی از تو و ناز از تو تغافل از تو عجز و زاری و دل و دین و سر و جان از من

3 چه ضرر می رسد از گریهٔ من ناصح را دل خونین ز من، اشک از من و دامان از من

4 نسبت ما و تو ای عشق چو مهر و سحر است از تو سرپنجهٔ زرین و گریبان از من

1 ضعف نگذاشت که یک ره جهد از جا آهم شد گره در دل خونین چو سویدا آهم

2 چون نسیمی که نهد سر به بیابان ز چمن بویی از حیرت دیدار بود با آهم

3 در سراغ تو ز بس گرم تکاپو شده ام نفس سوخته ای کرد هوا را آهم

4 داد کز هجر چو طاووس همه تن داغم آه کز درد چو زلف تو سراپا آهم

1 بوسی ز کنج لعل لبش انتخاب کن خود را به آن نگار مصاحب شراب کن

2 بسیار بسته است ز حسن صفا به خویش آیینه را به آتش رخسار آب کن

3 بشکن به چهره دستی می گوشهٔ نقاب خون جگر به جام مه و آفتاب کن

4 بی طاقتی بس است ترا بال و پر چو موج آسودگی مجوی دلا اضطراب کن

1 رفتی و بی تو باده کشیدن نسازدم چون غنچهٔ حباب شکفتن نسازدم

2 از اضطراب، عقدهٔ دل سخت تر شود ای وای چون کنم که طپیدن نسازدم

3 بوی بهار، بیش کند سوز عشق را در کوچه باغ زلف دویدن نسازدم

4 سرپنجهٔ مرا به گریان خصومت است چون دشت غیر شقهٔ دامن نسازدم

1 حباب آسا فتد از دیدهٔ تر قطره اشکم ز بس آهی نهان گردیده در هر قطره اشکم

2 گرفت از بس دلم از سردمهریهای او امشب بدامن بسته می ریزد چو گوهر قطرهٔ اشکم

3 به چشم خویش دیدم امتزاج آب و آتش را برون آورده تا از چاک دل سر قطرهٔ اشکم

4 از آن طبلی که خورد از دل طپیدن در شب هجران پرد از شاخ مژگان چون کبوتر قطرهٔ اشکم

1 از نسیم صبحگاهی کرده در بر پیرهن برنتابد یوسف بوی ترا هر پیرهن

2 بیکسی اهل جهان را پرده پوش عیبهاست در بر از گرد یتیمی کرده گوهر پیرهن

3 از لباس فقر کی نفعی شرارت پیشه راست گر زخاکستر بپوشد همچو اخگر پیرهن

4 از طراوت بسکه شادابی چو مینا باده را می دهد جسم ترا اندام خود هر پیرهن

1 افروخت تا ز باده عذار سمن برم حسنش می دو آتشه ریزد به ساغرم

2 چشمم ز فیض آتش دل گشت گریه خیز دریا به جوش آمده از تاب گوهرم

3 از دستبرد جرأت من غافل است خصم دندان فشرده بر دم خنجر چو جوهرم

4 بس عقدهٔ محال گشودم ز جستجو در موج خیز آب گهر تا شناورم

1 بسکه تلخی چشانده هجرانم مزه گردانده شیرهٔ جانم

2 ریخت دردت چو غنچهٔ لاله یک بغل داغ در گریبانم

1 بود آسودگی در اضطراب از چشم بی‌تابم چو نبض خسته دایم در طپش باشد رگ خوابم

2 مرا دل کندن از صهبا کم از جان کندنی نبود در اعضا ریشه دارد از رگ تلخی می نابم

3 ز مستی رتبهٔ جمشید باشد بینوایان را بود تختم بساط خاک تا در عالم آبم

4 ز جوش گریه در شبهای هجران چشم آن دارم که چون خاشاک بردارد زجای خویش سیلابم

آثار جویای تبریزی

109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی