آثار جویای تبریزی

صفحه 89 از 109
109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی

1 بسکه نرم و صاف باشد سربسر اعضای او همچو کفش افتد برون رنگ حنا از پای او

2 شوخ بیباکی که دنبال دلم افتاده است فتنه چشم، آشوب زلفست و بلا و بالای او

3 اخگری دارد ز هر داغ دل آهم زیر پا نیست بیجا اینقدر از جای جستن های او

4 از سیهکاری شهی کاتش فروز ظلم شد حلقهٔ داغ است گویی وسعت دنیای او

1 خموشم ارچه به ظاهر ولی پر از سخنم ترنج جلد کتابست داغها به تنم

2 همین نه ز آتش دل استخوان چو موج گداخت حباب وار به تن آب گشت پیرهنم

3 خزان زنده دلان نیست خالی از جوشی گرم سفید بود مو بهار یاسمنم

4 غریب عالم بی اعتبار آب و گلم به هر کجا روم از خویشتن بود وطنم

1 بی جان بود قدح شب آدینه بر زمین مالد ز تشنگی بط می سینه بر زمین

2 پاشید گل زشرم صفای تو در چمن از برگ برگ خویش زد آیینه بر زمین

3 عشق از نخست داده مرا صاف بیخودی افتاده ام ز مستی دیرینه بر زمین

4 رطل هواگران زنم فیض گشته است امروز ابر چون نکشد سینه بر زمین

1 بی تو بیگانه چو عکس رخت از هوش خودم با تو چون جوهر آیینه فراموش خودم

2 مست کیفیت خود گشته ام از دولت عشق بیخود از نشئهٔ توحید و قدح نوش خودم

3 حاصل محو خیالی است پریشان مغزی جام حیرت نگهم بیخود سرجوش خودم

4 کنج عزلت بودم غنچه صفت سینهٔ تنگ هست دلبستگیی با لب خاموش خودم

1 تا نهاد آن آفتاب شعله خو پا در چمن همچو بوی گل ز هم پاشید دل‌ها در چمن

2 تا کدامین لعل میگونش به رقص آورده است جلوهٔ طاووس دارد سرو مینا در چمن

1 ز خویشتن نفسی گر نهی قدم بیرون همان بود که بتی آری از حرم بیرون

2 ز جسم خاکی من خون دل تراوش کرد بلی سفال دهد تا پر است نم بیرون

3 به کار خود چو نپرداختی دمی ظالم عبث قدم زدی از عالم عدم بیرون

4 به سرنوشت، رضا ده! که کی بدل گردد هر آنچه روز نخست آمد از قلم بیرون

1 عشق در زنهار باشد از دل غم پیشه ام نی به ناخن می کند شیر ژیان را بیشه ام

2 من که از طفلی نمک پروردهٔ درد توام همچو سرو آه در دلهاست محکم ریشه ام

3 فکرم از یاد میان یار نازک گشته است برنتابد نشتر دخلی رگ اندیشه ام

4 عار دارد سعی فرهادیم از صورت کشی خوردهٔ جانست پنداری شرار تیشه ام

1 آشفته زلف را ز صبا می‌کنی، مکن! ما را اسیر دام بلا می‌کنی، مکن!‏

2 بر شیشه پاره پای هوس می‌نهی، منه قصد دل شکستهٔ ما می‌کنی، مکن!‏

3 نسبت مرا به اهل هوس می‌دهی، مده تهمت به دودمان وفا می‌کنی، مکن!‏

4 چون غنچه آرمیده دلم در کنار زخم آزرده‌اش به درد دوا می‌کنی، مکن!‏

1 نماید چون جرس در راه شوق شوخ بیباکم طپیدنهای دل از رخنه های سینهٔ چاکم

2 به اهل درد حاجت نیست زاد ره پس از مردن که از پهلوی نقد داغ، گنجی در ته خاکم

3 رگ ابری شود خونبار بر روی هوا پیدا به هر سو رو نهد مد نگه از چشم نمناکم

4 ز فیض کیف افیون، موشکافم در سخن جویا خدیو ملک معنایم چو باشد تخت تریاکم

1 نخست از پهلوی خود دید آفت ها دل تنگم شکست از موج خارا خورد این آیینه در سنگم

2 بیاد چشم مستی دارد از بس عشق دلتنگم بریزد خون صهبا از شکست شیشهٔ رنگم

3 مرا باید کشید آزار هر کس را رسد دردی محیط عالمست از وسعت مشرب دل تنگم

4 بزور معجز آخر رو بسویم کرد آن بدخو بتابد پنجهٔ خورشید عشق آتشین چنگم

آثار جویای تبریزی

109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی