آثار جویای تبریزی

صفحه 88 از 109
109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی

1 خوبرو بسیار از کشمیر می آید برون گل بسی زین خاک دامنگیر می آید برون

2 عضو عضوم بسکه می پیچد بهم در خاک و خون از تنم پیکان او زنجیر می آید برون

3 برق عشقت آتش افروز نیستان تنم ناله ام از دل صدای شیر می آید برون

4 سینه ام نورانی از فیض بناگوشی کسی است اشک از چشمم به رنگ شیر می آید برون

1 غیر را امشب کباب از اختلاط یار کن باده بستان از کفش در کاسهٔ اغیار کن

2 آمد و رفت نفس پیوسته در سوهانگری است چند بی اندامی ای دل، خویش را هموار کمن

3 جام طاقت را که در هجر تو پرخون دل است از شراب رنگ و بو چون گل بیا سرشار کن

4 سوختی چون در غم او، شکوه کافر نعمتی است داغهای سینه را مهر لب اظهار کن

1 نه از بیگانه چشم مردمی نه زآشنا دارم غم عالم ندارم تکیه بر ذات خدا دارم

2 چه شد گر از جفایش رفت بر باد فنا خاکم هنوز از بی وفایی های او چشم وفا دارم

3 چو مویی گشت جسم در هوای زلف مشکینش به رنگ بوی سنبل تکیه بر دوش صبا دارم

4 جهان تا گشت از من پادشاه وقت خود گشتم به سر از تیره بختی سایهٔ بال هما دارم

1 ز پهلوی ریاضت کسب انوار سعادت کن دلت را از گداز تن حباب بحر رحمت کن

2 دل ز افسردگیها مرده ام را جانی از نو بخش به شکر خند لطفی کار صد شور قیامت کن

3 صفای دل به نان خشک کی حاصل شود زاهد به آب خشک هم چندی چو آیینه قناعت کن

4 مبادا از ترحم مرهم داغ دلم باشی به داغ دیگرش مرهون منت کن، مروت کن!‏

1 شدم پیر و همان مغلوب نفس غفلت آیینم همان همچون شرر در خاره مست خواب سنگینم

2 عجب دارم که لعلش آشنایی با لبم جوید مگر بر لب رسد در آرزویش جان شیرینم

3 چو آن خلوت که از گلجام باشد تا بدان او را به دلها روشنی بخش است معنیهای رنگینم

4 جواب مدعی نشنیده گوشی از لب صبرم که هرگز بر نمی گیرد صدا از کوه تمکینم

1 کرده تا از گرمی خویت حکایت سر زبان شعله می رقصد بهرنگ شمع بزمم بر زبان

2 جلوهٔ توحید را هر ملتی آیینه است شاهد معنی نماید در لباس هر زبان

3 خامشی باشد هنر در کیش ارباب کمال در دهن دزدیده دارد حلقهٔ جوهر زبان

4 گر بنرمی آشنا شد خوبتر از مرهم است ور به تندی ساخت باشد بدتر از نشتر زبان

1 بس که سنگینم ز بار غم به راه جست‌و‌جو همچو سوزن می‌روم در نقش پای خود فرو

2 درنیابد غیر خود در دیدهٔ یکرنگیم می‌شوم با آن بت آیینه‌رو چون روبه‌رو

3 زنده گر دارد دلم از نکهت زلفش چه دور می‌دمد جان در نهاد روح جویا بوی او

1 ای شوخ قوشجی که ز بیداد خوی تو اغری دویده باز نگاهم به سوی تو

2 چشمی سیاه کرده همانا به روی تو هر حلقه ای که گشته نمایان ز موی تو

3 دور می اش ز حلقهٔ ماتم دهد نشان بزمی که نقل او بود گفتگوی تو

4 افتد به شیشهٔ خانه افلاک رخنه ها بالد هوا به خویشتن از بس ز بوی تو

1 زین بیش جور با دل خونین ما مکن با ما جفا مکن، مکن ای بیوفا مکن

2 سهل است جور، ترک محبت ز ما مکن خون می چکد ز قطع تعلق بیا مکن

3 از ترک مدعاست که گردد دعا قبول دست دعا بلند پی مدعا مکن

4 رنگ حیا ز شوخی می بر رخت شکست لبریز باده شیشهٔ ناموس را مکن

1 ز شوق آنکه به گوشت رسیده آوازم به بال ناله بود چون سپند پروازم

2 مرا کباب دل از روی گرم می سوزد اسیر خوی توام سایه پرور نازم

3 گر آفتاب جمال تو در نظر باشد به روی دل در فیض است دیدهٔ بازم

4 ز پای خم سو اخلاص بر نمی گیرم مرا که هست فلاطون عقل دمسازم

آثار جویای تبریزی

109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی