سر کویی بود عشرتگه ما از جویای تبریزی غزل 1040
1. سر کویی بود عشرتگه ما یا گلستانی
بهشت ماست در هر جا که باشد روی خندانی
...
1. سر کویی بود عشرتگه ما یا گلستانی
بهشت ماست در هر جا که باشد روی خندانی
...
1. ز هجرت پیکرم خواب فراموش است پنداری
وجودم نالهٔ لبهای خاموش است پنداری
...
1. چه خواهد شد دمی با غنچه همآواز اگر باشی
ز خاموشی به افلاطون دل، دمساز اگر باشی
...
1. خود را چو زخود جدا بیابی
شاید که نشان ما بیابی
...
1. زاهد از خشکی است کز مینا کند پهلو تهی
ساحل لب تشنه از دریا کند پهلو تهی
...
1. تا قیامت در شکنج دام زلف دلبری
می تپیدم کاشکی می داشتم بال و پری
...
1. دل دیوانهٔ عشق تو از هر قطرهٔ خونی
کند در دشت وسعت مشربی ایجاد مجنونی
...
1. چند دل را به جهان گذران شاد کنی؟
خانه بر رهگذر سیل چه بنیاد کنی؟
...
1. خوش آن رندی که مینا را به ساغر می کند خالی
دلی از غصهٔ چرخ ستمگر می کند خالی
...
1. شوی ز خویش چو بیگانه یار خود باشی
گر از میانه روی در کنار خود باشی
...
1. ز چشمت سرمه گرد وحشت آهوست پنداری
به لعلت سبز حسن مطلع ابروست پنداری
...
1. جز تو روشن نبود دیدهٔ بیخواب کسی
بی تو آرام ندارد دل بیتاب کسی
...