1 تا ز یاد او دل غم پیشه رنگین می کنم از شراب ارغوانی شیشه رنگین می کنم
2 بسکه در سیر چمن خون گریم از یاد قدی سرو را چون موج صهبا ریشه رنگین می کنم
3 خاطرم را یاد رخسارت چمن پیرا بس است از خیالت گلشن اندیشه رنگین می کنم
4 کوهسار از حسن سعیم صورت پیرایه یافت بیستون را از شراز تیشه رنگین می کنم
1 چون شمع برافروختی از باده کشیدن گلها بتوان زآتش رخسار تو چیدن
2 بر شهد لب یارزدم دستی و چون شمع گردیدم غذایم سر انگشت مکیدن
3 در دیدهٔ حیرت زدگان یه نباشد از خانهٔ بی سقف که دیده است چکیدن
4 غم نیست ز بی بال و پری طائر دل را بی بهره نماند اگر از فیض طپیدن
1 دمیده همچو مهر از مشرق خوبی جمال او کشیده سر ز آب جوی چاک دل نهال او
2 شود هر گاه در چشم تصور جلوه گر ترسم که تیغ موج خون دیده آید بر خیال او
1 زحال من چسان آگاه گردد شوخ خودکامم که قاصد را بلب ماند نی شد ناله پیغامم
2 چنان سیل سرشکم کرده طوفان در شب هجران که موج اشک شد انگشت حیرت بر لب بامم
3 بحسرت بگذرانم بسکه دور از شکرین لعلی نگین دان چشم پرخونی شود از پهلوی نامم
4 بجسم نازکش ترسم که سنگینی کند جویا قبا از نکهت گل گر کند در بر گل اندامم
1 آنچه در حق گلستان می کند فصل خزان بیش از این با عندلیبان می کند فصل خزان
2 دولت عهد شباب از موسم پیری مجوی نخل را از برگ عریان می کند فصل خزان
3 برگ برگ نخل گل برگیست از بس جوش رنگ جلوهٔ شوخ بهاران می کند فصل خزان
4 کی بود بر تخت نوروزی نشیند نوبهار ظلم در حق گلستان می کند فصل خزان
1 چنان یکباره ترک تیغ باز من برید از من کز آن قطع نظر خونابهٔ حسرت چکید از من
2 به نیروی محبت کرد صید خویشتن دل را بسان دام ماهی هر قدر دامن کشید از من
3 چنان هر قطره خون دیده ام بر خاک می غلتد که شد صحرای امکان محشر چندین شهید از من
4 چرا در عالم دیوانگی نازم ز تنهائی که وحشت رام من گردید اگر الفت برید از من
1 گرفت عشقش ازین دست اگر گریانم رسید چاک گریبان چو گل به دامانم
2 نقاب روی هنر گشته جوش دلتنگی همیشه در گره دل چو غنچه پنهانم
1 دهد دل را به سیلاب فنا سیرابی اشکم خورد مژگان به هم چون موج از بیتابی اشکم
2 به بال موج از سرچشمهٔ چشمم کند پرواز چو طبل از دل تپیدنها خورد مرغابی اشکم
3 به بازار محبت کس به هیچم برنمی دارد رخ همچون زرم لعلی شد از قلابی اشکم
4 مکن از گریه منعم در شب بیداد هجرانش که دل را زورق طاقت شده گردابی اشکم
1 گل دیدار ترا چون پی چیدن رفتم شبنم آسا همه تن دیده به دیدن رفتم
2 همچو آن شمع که در رهگذر باد بود بسکه بگریستم از غم به چکیدن رفتم
3 استخوان را طپش نبض بود در بدنم موجم، از خود به پر و بال طپیدن رفتم
4 گل الفت خورد از چشمهٔ یکرنگی آب تا شوم رام تو وحشی به رمیدن رفتم
1 از آن دو لب چه گل کام می توان چیدن که بوسه ای به صد ابرام می توان چیدن
2 به دامنی که بگسترده پرتو خورشید عرق از آن رخ گلفام می توان چیدن
3 از آنکه رتبهٔ پابوسی ترا دریافت چه بوسه ها ز لب بام می توان چیدن
4 پیاله گیر که از نخل سرکش مینا گل نشاط به هر جام می توان چیدن