آثار جویای تبریزی

صفحه 86 از 109
109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی

1 تا ز یاد او دل غم پیشه رنگین می کنم از شراب ارغوانی شیشه رنگین می کنم

2 بسکه در سیر چمن خون گریم از یاد قدی سرو را چون موج صهبا ریشه رنگین می کنم

3 خاطرم را یاد رخسارت چمن پیرا بس است از خیالت گلشن اندیشه رنگین می کنم

4 کوهسار از حسن سعیم صورت پیرایه یافت بیستون را از شراز تیشه رنگین می کنم

1 چون شمع برافروختی از باده کشیدن گلها بتوان زآتش رخسار تو چیدن

2 بر شهد لب یارزدم دستی و چون شمع گردیدم غذایم سر انگشت مکیدن

3 در دیدهٔ حیرت زدگان یه نباشد از خانهٔ بی سقف که دیده است چکیدن

4 غم نیست ز بی بال و پری طائر دل را بی بهره نماند اگر از فیض طپیدن

1 دمیده همچو مهر از مشرق خوبی جمال او کشیده سر ز آب جوی چاک دل نهال او

2 شود هر گاه در چشم تصور جلوه گر ترسم که تیغ موج خون دیده آید بر خیال او

1 زحال من چسان آگاه گردد شوخ خودکامم که قاصد را بلب ماند نی شد ناله پیغامم

2 چنان سیل سرشکم کرده طوفان در شب هجران که موج اشک شد انگشت حیرت بر لب بامم

3 بحسرت بگذرانم بسکه دور از شکرین لعلی نگین دان چشم پرخونی شود از پهلوی نامم

4 بجسم نازکش ترسم که سنگینی کند جویا قبا از نکهت گل گر کند در بر گل اندامم

1 آنچه در حق گلستان می کند فصل خزان بیش از این با عندلیبان می کند فصل خزان

2 دولت عهد شباب از موسم پیری مجوی نخل را از برگ عریان می کند فصل خزان

3 برگ برگ نخل گل برگیست از بس جوش رنگ جلوهٔ شوخ بهاران می کند فصل خزان

4 کی بود بر تخت نوروزی نشیند نوبهار ظلم در حق گلستان می کند فصل خزان

1 چنان یکباره ترک تیغ باز من برید از من کز آن قطع نظر خونابهٔ حسرت چکید از من

2 به نیروی محبت کرد صید خویشتن دل را بسان دام ماهی هر قدر دامن کشید از من

3 چنان هر قطره خون دیده ام بر خاک می غلتد که شد صحرای امکان محشر چندین شهید از من

4 چرا در عالم دیوانگی نازم ز تنهائی که وحشت رام من گردید اگر الفت برید از من

1 گرفت عشقش ازین دست اگر گریانم رسید چاک گریبان چو گل به دامانم

2 نقاب روی هنر گشته جوش دلتنگی همیشه در گره دل چو غنچه پنهانم

1 دهد دل را به سیلاب فنا سیرابی اشکم خورد مژگان به هم چون موج از بی‌تابی اشکم

2 به بال موج از سرچشمهٔ چشمم کند پرواز چو طبل از دل تپیدنها خورد مرغابی اشکم

3 به بازار محبت کس به هیچم برنمی دارد رخ همچون زرم لعلی شد از قلابی اشکم

4 مکن از گریه منعم در شب بیداد هجرانش که دل را زورق طاقت شده گردابی اشکم

1 گل دیدار ترا چون پی چیدن رفتم شبنم آسا همه تن دیده به دیدن رفتم

2 همچو آن شمع که در رهگذر باد بود بسکه بگریستم از غم به چکیدن رفتم

3 استخوان را طپش نبض بود در بدنم موجم، از خود به پر و بال طپیدن رفتم

4 گل الفت خورد از چشمهٔ یکرنگی آب تا شوم رام تو وحشی به رمیدن رفتم

1 از آن دو لب چه گل کام می توان چیدن که بوسه ای به صد ابرام می توان چیدن

2 به دامنی که بگسترده پرتو خورشید عرق از آن رخ گلفام می توان چیدن

3 از آنکه رتبهٔ پابوسی ترا دریافت چه بوسه ها ز لب بام می توان چیدن

4 پیاله گیر که از نخل سرکش مینا گل نشاط به هر جام می توان چیدن

آثار جویای تبریزی

109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی