آثار جویای تبریزی

صفحه 84 از 109
109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی

1 کبوتر را ره آگاهی از احوال خود بستم که حسرت نامه ام را بر شکست بال خود بستم

2 سخن از عرش گوید مرغ دل تا آستانش را به سرو قامت آه بلند اقبال خود بستم

3 به رنگ صبح کی افسرده از تهمت پیری کمر از نور فیض جام مالامال خود بستم

4 زخجلت خویشتن را از دل خود هم نهان دارم در این آیینه ره بر صورت احوال خود بستم

1 ما که دل در فکر دنیای خراب افکنده ایم گوهر یکدانه ای را در خلاب افکنده ایم

2 مغز خورشید از شمیم عشق باشد عطسه ریز تا بر این اخگر ز لخت دل کباب افکنده ایم

3 در طریق جستجو از گرمی رفتار خویش آتش شوقی در آغوش شتاب افکنده ایم

4 سادگی بین کز پی تحصیل آرام و قرار خویش را در موج خیز اضطراب افکنده ایم

1 دل پراضطرابی؛ دست و پا گم کرده‌ای دارم سری؛ با کافری راه خدا گم کرده‌ای دارم

2 به خوب و زشت چون آینه نبود راحت و رنجم به حیرانی ضمیر مدعا گم کرده‌ای دارم

3 به خود از کوی بیهوشی چنان آهسته می‌آیم که پنداری در این ره جابه‌جا گم کرده‌ای دارم

4 به غیر از ساده‌لوحی نیست گر جمعیت خاطر طمع از چرخ یعنی دست و پا گم کرده‌ای دارم

1 انکسار مرا تماشا کن اعتبار مرا تماشا کن

2 بار دل می کشم ز بیکاری کارو بار مرا تماشا کن

3 داغ داغ است لخت لخت دلم لاله زار مرا تماشا کن

4 گشته آبستن هزار سحر شب تار مرا تماشا کن

1 یک‌رنگ بی‌خودی شده از خود بریده‌ام با وحشت آرمیده‌ام از بس رمیده‌ام

2 عرش برین مقام من از فیض بی‌خودی است از خویش رفته‌رفته به جایی رسیده‌ام

3 چون سایه در ره تو به خاک اوفتاده‌ام گرد ره فنا شده رنگ پریده‌ام

4 سر مگوی پرده‌دری‌های غنچه را جویا هزار بار ز بلبل شنیده‌ام

1 صد شکر کز غم چو تویی زار و خسته ام از پهلوی رخ تو چو زلفت شکسته ام

2 بر دیده ام خرام که در رهگذار تو فرش است شیشه پارهٔ رنگ شکسته ام

3 چون غنچه های لالهٔ نشکفته در چمن گلهای داغ در غم او دسته بسته ام

4 شوخی من ملایم طبع خلایق است بر صفحهٔ زمانه چو اشعار جسته ام

1 بی سخن نیست ترا یک سر مو بیش دهن مو شکاف است زبان تو چو آیی به سخن

2 همچو فانوس ز بس صافی جوهر بدنت یک بغل نور نماید به ته پیراهن

3 نه همین لاله ز داغت ره صحرا بگرفت تا تو از باغ شدی خاک نشین گشت چمن

4 زخم ناسور نماید به نظر خندهٔ گل بی تو بر روی چمن خال سفیدست سمن

1 چشم بد دور آفتاب می نماید بر زمین هر کجا نقش کف پای تو افتد بر زمین

2 تا به کی تن پروری سازی شعار خود، که گرد هر قدر گردد آخر نشیند بر زمین

3 از عروج طالعت ای مدعی بر خود مبال هر که از بالاتر افتد می خورد بد بر زمین

4 رنگ رخسارش هوا گیرد شبی گر در خمار صبح از شبنم گلاب ناب پاشد بر زمین

1 عذار لعل گون خوب است از خوبان بهم سودن به انداز گزیدنها لب و دندان بهم سودن

2 حریصم بسکه بر نظارهٔ شبهای وصل او دلم در چنگل باز است از مژگان بهم سودن

3 هلاک تندیی، در عین صلحم، از تو می آید چو تار بخیه در پیوندها دندان بهم سودن

4 ز رشک رنگ لعلت غنچه شد گل، عالمی دارد بع انداز مکیدنها لب خندان بهم سودن

1 تا نهاد آن مست رنگین جلوه پا در کلبه ام بال طاؤسیست هر موج هوا در کلبه ام

2 از بناگوشی ز بس سامان فیض اندوختم موج مهتاب است فرش بوریا در کلبه ام

3 یاد رخسار تو زنگ کلفت از دل می برد خاکروبی می کند موج صفا در کلبه ام

آثار جویای تبریزی

109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی