آثار جویای تبریزی

صفحه 83 از 109
109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی

1 پنهان تراست ساعد سیمین در آستین یا جا گرفته دستهٔ نسرین در آستین

2 در هجر نوگلی ست دو منقار عندلیب ما را هزار نالهٔ رنگین در آستین

3 از یاد لطف و قهر تو مینا صفت مراست با جوش خنده گریهٔ خونین در آستین

4 موج شکست نام خدا خوشنما بود از زلف عنبرین تو چون چین در آستین

1 ساقی بیار باده و عیشم به کام کن زین بیش خون مکن به دلم می به جام کن

2 در خون آرزوی تو عمری است می تپد کار دلم به نیم نگاهی تمام کن

3 تا چند از خمار توان دردسر کشید؟ دست هوس ز می کش و عیش مدام کن

4 با یار باده نوش و مخور آب دور ازو تفریق در میان حلال و حرام کن

1 مستیش افزود تا بشکست مینای دلم جام عیشش پر بود از ریختن های دلم

2 غنچه سان گر واشکافی جز زبان شکوه نیست زان تغافلهای دل خون کن سراپای دلم

3 رشک همچشمی تماشا کن جگر در خون نشست شد ز داغت تا مرقع پوش بالای دلم

4 بزم عیشت از صراحی و قدح خالی مباد پربود تا ساغرم چشمم ز مینای دلم

1 به تماشای تو بشفت بهار نگهم ریخت گل روی تو در جیب و کنار نگهم

2 بی تو از دیدهٔ تر تا سر مژگان نرسد بسکه افتد گره از اشک به تار نگهم

3 چشم بد دور، به سامان ز جمالش برگشت صد چمن بوی گل افشاند غبار نگهم

4 گشادی در چمن تا کاکل از هم پریشان گشت سنبل چون گل از هم

1 به خود بست آنکه ز آب و تاب خود چون گوهر غلتان بود سرگشتهٔ گرداب خود چون گوهر غلتان

2 ز بس از ترک خواهش آبرو گردآوری کردم رسانده دام ام را آب خود چون گوهر غلتان

3 مگر مثل تویی باشد که پهلوی تو نشیند تو خواهی هم‌نشین باب خود چون گوهر غلتان

4 شکوه آب و تاب حسن با خلوت نمی‌سازد ترا برده ز جا سیلاب خود چون گوهر غلتان

1 شبی کز یاد آن مه بر جگر دندان بیفشاریم چکد از دیده ام سیاره چون مژگان بیفشارم

2 سرم چون جاده باشد در کنار دامن منزل اگر پا در طریق طاعت یزدان بیفشارم

3 کم از معنی ندانند اهل معنی لفظ رنگین را به بر جسم لطیفش را به شوق جان بیفشارم

4 مرا با پنجهٔ سنگین دلی افشرده ای چندان ترا در خلوت آغوش صد چندان بیفشارم

1 به جز سر جوش می عقل‌آفرینی چون نمی‌دانم خم میخانه را کمتر ز افلاطون نمی‌دانم

2 چه لاف همسری با قامت او می‌زنی ای سرو به پیش مصرع قدش ترا موزون نمی‌دانم

3 ز پهلوی دلم هر قطره‌اش شور دگر دارد سرشک دیدهٔ تر را کم از جیحون نمی‌دانم

4 ز بس سرگشته‌ام، در وادی آوارگی خود را کم از مجنون ندانم گر به از مجنون نمی‌دانم

1 عجب ز غنچه به آن لعل همسری کردن به این دهن به لب او برابری کردن

2 نموده سر مکافات شیشهٔ ساعت به دست با چو خودی قصد برتری کردن

3 کسی که آتش سودای عشق در سر داشت به شمع بزم توانست همسری کردن

4 مگر دلم که زند دست و پا ز بیتابی به بحر عشق که آرد شناوری کردن

1 دهد بوی جگر پرکاله آهم بود از دودمان ناله آهم

2 ز جوش غم گره شد در دل تنگ چو داغ غنچه های لاله آهم

1 حیف باشد واله دنیای دون پرور شدن قطره در حبس ابد مانده است از گوهر شدن

2 شکر کن بر ناتوانیها که می یابد هلال منصب حسن کمال از پهلوی لاغر شدن

3 فقر در آئین ارباب توکل کیمیاست خاک گردیدن بود در مشرب ما زر شدن

4 تا توانی خویشتن را کمتر از هر کم شمار گر بود در خاطرات اندیشهٔ بهتر شدن

آثار جویای تبریزی

109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی