آثار جویای تبریزی

صفحه 81 از 109
109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی

1 به گلزاری که در رفتار آید سرو موزونش برافرازد پی نظاره قامت بید مجنونش

2 که نظاره از بس نازکی مژگان بهم سودن کم از دندان فشردن نیست بر لبهای میگونش

3 زده بر گوشهٔ دامان محشر تکیهٔ راحت مباش ایمن شهید عشق را خوابیده گر خونش

4 اگر با جعد مشکین تو سنبل همسری جوید کند مانند بوی گل نسیم از باغ بیرونش

1 از یاد که گردید دلت مسکن آتش کز سینه جهد آه تو چون جستن آتش

2 اندیشهٔ رخسار تو در سینهٔ عشاق برقی است که خود را زده بر خرمن آتش

3 در محفل می تا رخ رخشان ترا دید پروانه نگردید به پیراهن آتش

4 تا بی تو به گلزار شدم لاله ز هر برگ ریزد به گرییان دلم دامن آتش

1 عقل افلاطون منش را ریشخندی می زنم بر در دیوانگی دانسته چندی می زنم

2 می روم از خویشتن امشب به یاد زلف او همتی یاران! که دستی در کمندی میزنم

3 امشب ایمابی به سوی خویش ازو وا می کشم تیغ را بر روی ترک تیغ بندی می زنم

4 تا به کی زنجیر خودداری به پای دل نهم عاقبت بر کوچهٔ زلف بلندی می زنم

1 می رباید خط روی لاله گونم بیشتر در بهاران می شود سوز جنونم بیشتر

2 لحظه ای بنشین نمی خواهم شود آتش بلند می شود از رفتنت سوز درونم بیشتر

3 بسکه می دارم نهان در سینه دود آه را رنگ داغ لاله می ماند به خونم بیشتر

4 زلف او در بردن دل هیچ کوتاهی نکرد می رباید لیک چشم پرفسونم بیشتر

1 از نخستم تن ز درد عشق غم فرسوده بود غنچه سانم دل درون بیضه خون آلوده بود

1 در تنم از خون نمی گذاشت فریاد لخت دل می آرد از چشمم برون، داد از سرشک

2 نیست در ویرانهٔ دل آب و آبادانیی دیده تا گردید در یاد تو آباد از سرشک

3 از وفور گریه گردیدم به بی صبری علم آبروی دیده و دل رفت بر باد از سرشک

4 شورم امشب در زمین و آسمان افتاده است داد از آه فلک پیما و بیداد از سرشک

1 می مکد خون دلم را غنچه عنابی اش می زند بر آتشم دامن قبای آبی اش

2 عندلیب نوگلی گشتم که از طفلی هنوز بوی شیر آید ز رنگ چهرهٔ مهتابی اش

3 جز به همپروازی عنقا به مقصد کی رسد یک نفس گر می شوی در خویش گم می یابی اش

4 رهبر معراج عشقم شد تپیدنهای دل آتش شوق مرا دامن زند بیتابی اش

1 گر از بحرین چشمم ابر نیسان مایه ور می شد صدف تفسنده مجمر می شد و اخگر گهر می شد

2 خوش آن روزی که از فیض می ام در بزم یکرنگی دل از خود بی خبر یعنی ز جانان باخبر می شد

3 همای عشق گشتی سایه افکن گر به بحر و کان سراسر گوهر اشک و لعل خوناب جگر می شد

1 بود لبریز صهبای لطافت ساغر رنگش زند پهلو بموج نکهت گل جوهر رنگش

2 بچشم کم مبین سیمای دردآلود عاشق را که باشد آتشی پنهان ته خاکستر رنگش

3 چه نسبت شمع گل را با فروغ حسن رخسارش شود در بلبل و پروانه خونها بر سر رنگش

4 چنان کز آفتاب آیینهٔ مه را جلا باشد بود پیماهٔ سرشار می روشنگر رنگش

1 کی غمی از پا و کی پروای از سر داشتم زان قیامت جلوه در دل شور محشر داشتم

2 با زبان حال تا حال دلم گوید به یار نامهٔ صد پارهٔ چون بال کبوتر داشتم

3 از نزاکت ماند رخسار او جای نگاه چون ز بیم غیر از رویش نظر برداشتم

4 زورق تن بر کنار وصل او چون می رسید کز گرانجانی به بحر عشق لنگر داشتم

آثار جویای تبریزی

109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی