پنهان تراست ساعد سیمین از جویای تبریزی غزل 944
1. پنهان تراست ساعد سیمین در آستین
یا جا گرفته دستهٔ نسرین در آستین
...
1. پنهان تراست ساعد سیمین در آستین
یا جا گرفته دستهٔ نسرین در آستین
...
1. ز خویشتن نفسی گر نهی قدم بیرون
همان بود که بتی آری از حرم بیرون
...
1. کرده تا از گرمی خویت حکایت سر زبان
شعله می رقصد بهرنگ شمع بزمم بر زبان
...
1. غازه از عکس رخت بر چهرهٔ گلشن مزن
بیش از این بر آتش مرغ چمن دامن مزن
...
1. از نسیم صبحگاهی کرده در بر پیرهن
برنتابد یوسف بوی ترا هر پیرهن
...
1. نیست جای پانهادن بر زمین
پرگل است امروز سرتاسر زمین
...
1. در خرام آمد چو آن مشکین سلاسل بر زمین
نقش پا در اضطراب افتاد چون دل بر زمین
...
1. ساعد او می زند بر شمع کافور آستین
دست حسنش می فشاند بر رخ حور آستین
...
1. خوبرو بسیار از کشمیر می آید برون
گل بسی زین خاک دامنگیر می آید برون
...
1. برون آی از نقاب و مشهدم را رشک ایمن کن!
چراغی بر مزار کشتگان خویش روشن کن!
...
1. لرزد از جورت دل خلق خدا بر خویشتن
ظلم می داری روا ظالم چرا بر خویشتن
...
1. از آن دو لب چه گل کام می توان چیدن
که بوسه ای به صد ابرام می توان چیدن
...