آثار جویای تبریزی

صفحه 78 از 109
109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی

1 به سیر باغ خرامان شد آن نگار امروز چه مایه فیض که اندوخت نوبهار امروز

2 دلم زدیدنش آبی که خورده بود امشب فرو چکید زمژگان اشکبار امروز

3 بود زجوش تر و تازگی به روی هوا چو خرده های گل آتشین شرار امروز

4 به رنگ جوهر تیغ از وفور حیرانی است که پیچ و تاب دلم مانده برقرار امروز

1 نه آسان زان سر کو عاشق بیدل برون آید ز جوش گریه هیهات است پا از گل برون آید

2 مجسم گشته حسن معنی گلشن به آیینی که بو از گل به رنگ لیلی از محمل برون آید

3 چنان در سینه‌ام بر روی هم بنشسته گرد غم که اشک از چشم گریان مهره‌های گل برون آید

4 شبی کز یاد رخسارش کند دل مجلس‌آرایی ز لب آهم چو دود شمع از محفل برون آید

1 به قدر دستگه پامال حب مال خواهی شد اگر دستی نخواهی داشت فارغ بال خواهی شد

2 خمار آرزویم بشکن و یک جرعه بر لب نه چو جام گل زصاف رنگ مالامال خواهی شد

3 اگر طاووس رنگین جلوهٔ من در خرام آید تو هم زاهد سراپا چشم از دنبال خواهی شد

4 تکلف بر طرف زین دست و بازو در نظر دارد که چون دست هما بر مایهٔ اقبال خواهی شد

1 بی تو ساغر لخت دل چون لاله دارد در کفش قطرهٔ می سوزش تبخاله دارد در کفش

2 کرده گلچین سخت بیرحمانه تاراج چمن چون جرس هر غنچهٔ گل ناله دارد در کفش

3 نور مه بخشید عکس عارض او باده را خط جام امشب نمود هاله دارد در کفش

4 عارضت تا در چمن آتش فروز رشک شد گل ز هر برگی جگر پرکاله دارد در کفش

1 هر که بگشاید زبان نطق بیجا پیش خلق همچو راز می پرستان است رسوا پیش خلق

2 نخوت ارباب همت بدتر از دون همتی است سر فرود آرم گه ریزش چو مینا پیش خلق

3 با وجود بیوفایی دوست می دارم ترا سخت پیش من عزیزی همچو دنیا پیش خلق

4 اهل همت را بود مردن ز فرط احتیاج بهتر از بردن پی روزی تقاضا پیش خلق

1 آه ما کی در شب هجرت فلک پیما نشد هر حباب اشک ما همچشم با دریا نشد

2 مصر معموری بود از اشک و آه ما خراب در کدامین شهر جا کردیم کان صحرا نشد

3 کی به بزم دلبری خون نیاز عاشقان در هجوم ناز او پامال استغنا نشد

4 هر که آمد زین جهان گلهای عشرت چید و رفت غنچهٔ امید ما بود آنکه هرگز وا نشد

1 چو گل ز فیض صبوحی پر است جام جمال به یک پیاله می از صاف رنگ مالامال

2 ز بد مجوی بجز فتنه چون بیابد دست زبان شورش زنبور نیست غیر از بال

3 چنین که سوز غمش در سر تماشاییست تو گویی از لب هر بام سرزده تبخال

4 چو غنچه کیسهٔ لب بستگان تهی نبود به فکر زر مخروش و برای مال منال

1 شب که حالم زغم هجر تو دیگرگون بود بر کفم ساغر می آبلهٔ پرخون بود

2 دیده دیدم که به خوناب جگر می غلتید خبر از حال دلم نیست ندانم چون بود

3 معنیی نیست در این نشئه مگر با مجنون آنکه پنداشمتش بی خرد افلاطون بود

4 شوخی رنگ تو می آمدم امشب بخیال دیده ام تا به سحر جام می گلگون بود

1 ز حیرت ماند در بند چکیدن گوهر کوشش وگرنه قطرهٔ آبی است از شرم بناگوشش

2 گشود آخر به زور شوخی آن قفل معما را سخن موج تپش زد بسکه در لبهای خاموشش

3 همآغوش تو یکبار آنکه شد چون چشم قربانی پس از مردن بماند تا قیامت باز آغوشش

4 تکلف بر طرف سرچشمهٔ حیوان به جوش آمد چو گشتند از تکلم موجزن لبهای می نوشش

1 اشک ما موج شراب دل بود آه ما دود کباب دل بود

2 خالهای عارض او جا به جا نقطه های انتخاب دل بود

3 سرمه و خال است باب چشم و روی درد بی اندازه باب دل بود

4 می تواند لوح دل آیینه بود جوهرش گر اضطراب دل بود

آثار جویای تبریزی

109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی