ز لعل او دلی شوریده دارم از جویای تبریزی غزل 920
1. ز لعل او دلی شوریده دارم
کبابی در نمک خوابیده دارم
...
1. ز لعل او دلی شوریده دارم
کبابی در نمک خوابیده دارم
...
1. از سکوت افشای اسرار نهانی کرده ایم
عرض حالی با زبان بی زبانی کرده ایم
...
1. عذار لعل گون خوب است از خوبان بهم سودن
به انداز گزیدنها لب و دندان بهم سودن
...
1. زین بیش جور با دل خونین ما مکن
با ما جفا مکن، مکن ای بیوفا مکن
...
1. بی جان بود قدح شب آدینه بر زمین
مالد ز تشنگی بط می سینه بر زمین
...
1. شب پا نهد چو مست می ناب بر زمین
ریزد ز نقش پا گل مهتاب بر زمین
...
1. جهان را محتسب، چندی به کام می پرستان کن!
ز می خمخانه ها را رشک کهسار بدخشان کن!
...
1. چو یافت لذت بیداد خنجر مژگان
دلم چو دیده بیاسود در بر مژگان
...
1. چه می شود؟ نفسی در کنار ما بنشین!
به این شتاب کجا می روی؟ بیا بنشین!
...
1. آنچه در حق گلستان می کند فصل خزان
بیش از این با عندلیبان می کند فصل خزان
...
1. تو و نامهربانی و به قصد ما میان بستن
من و از جان و دل، دل بر خدنگ جانستان بستن
...
1. نخواهد کرد گردون بعد از این آهنگ جنگ من
که باشد کوکبش بر پیکر آثار خدنگ من
...