آثار جویای تبریزی

صفحه 77 از 109
109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی

1 می گشاید چشم بستن قفل درهای وصال پلک ها بر هم بود چسباندهٔ مشق خیال

2 گرد کلفت بسکه بر رخسارم از جوش غم است روی بر دیوار در آیینه ام دارد مثال

3 صدمه های دل طپیدن سخت زور آورده است بر فلک رفت استخوان پهلوی ما چون هلال

4 شاهراه وصل جانان پیش پا افتاده است پای مالیدن ستم باشد ستم، چشمی بمال!‏

1 هر سبزه سراپای زبانست در این باغ هر شبنمی از دیده ورانست در این باغ

2 تا چشم گشوده است بود بیخود حیرت نرگس که ز صاحب نظرانست در این باغ

3 سرسبزی گلها نه ز باران بهاریست شد بی تو دلم آب و روانست در این باغ

4 بی او نه همین غنچه خورد خون دل از غم گل نیز ز خمیازه کشانست در این باغ

1 چشم تا بر آفتاب عارضت وا می کنیم همچو شبنم خویش را محو تماشا می کنیم

2 ما قناعت پیشگان چون شمع شبهای فراق یک گل داغ تو در کار سراپا می کنیم

3 در هوایت گشته این از بس سراپا آرزو جای خود را در حریم خاص دلها می کنیم

4 قطره های خون بجای نکته ریزد خامه ام نامه را از بسکه دردآلود انشا می کنیم

1 ز رنگ چهره ام بوی بهار درد می آید نفس تا می کشم از سینه آه سرد می آید

1 ز فیض باده شود پیکر ضعیف شگرف چنانکه ماه نو از آفتاب بندد طرف

2 چو بشکفد به می جلوهٔ تو غنچهٔ گل شراب رنگ بریزد برون ز تنگی ظرف

3 در این زمانه به جز شاهد و شراب، آخوند!‏ چه نحو عمر گرانمایه کس نماید صرف

4 سزد که جان به تن مرده چون مسیح دمد کسی به خوبی لعل لبش ندارد حرف

1 لب خندان به تو ای غنچه دهن بخشیدند چشم گریان و دل خسته به من بخشیدند

2 زآشنایی سخن شر کن ای دل که ترا همه دادند اگر درد سخن بخشیدند

3 آب و رنگی که فزون زان لب و دندان آمد به یمن قدری و قدری به عدن بخشیدند

4 تا برد زخم دل غنچهٔ گل لذت درد نمک ناله به مرغان چمن بخشیدند

1 نیست جز افغان مرا در بزم آن مکار کار همچو آن بلبل که نالان است در گلزار زار

2 آه کامشب مانع نظاره شد در بزم وصل پردهٔ چشم از غبار خاطرم دیواروار

3 شور دارد شوخی و بیتابی و ناز و نیاز خاصه عشق ساده لوح ار باشد و عیار یار

4 بی گل رویی نگه در دیده سنگینی کند بی می صافست هر دل ابر گوهر بار بار

1 هرگز نیامده است و نیاید ز ما غلط ما و گله ز خوی تو کذب، افترا، غلط

2 وصف لطافت تو همین بس که می کند با بوی گل غبار رهت را صبا غلط

3 بایست جاد دل به تو جان داد و آرمید کردند بیدلان تو در ابتدا غلط

4 اجزای کین و جور تو پا تا به سر صحیح اوراق مهر و لطف تو سر تا بپا غلط

1 چشم آینه پرآب است از مثال من هنوز سنگ راهم گریه می آید به حال من هنوز

2 بی تو از حد بگذرد در ضعف حال من هنوز موی چشم آیینه را باشد مثال من هنوز

3 وادی رفتن ز خود طی کرده ام یکشب چو شمع گرچه جز یک پر نروییده ز بال من هنوز

4 گرچه طبعم عندلیب بیضهٔ دلتنگی است لامکان سیر است از وحشت خیال من هنوز

1 اضطرابی دارم از آرام شوخ و شنگ تر ناله ای از خامشی یک پرده سیر آهنگ تر

2 می شوم هر دم ز آغوشت جدا دل تنگ تر دربرت خواهم کشیدن آخر از دل تنگ تر

3 دیدهٔ بد دور امروز از پریرویان تر است ساده تر رخسار و چشم شوخ پر نیرنگ تر

4 پنجهٔ مژدگان او در بردن دلهای سخت باشد از سرپنجهٔ فولاد زورین چنگ تر

آثار جویای تبریزی

109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی