1 شد از نگاه که آشفته یار ما امروز گرفته رنگ خزان نوبهار ما امروز
2 ز جوش درد تو همدوش ناله برخیزد به هر کجا که نشیند غبار ما امروز
1 قهقهه خنده مرا در غم او ناله بود جام سرشار به لب ساغر تبخاله بود
2 نه همین اشک به چشمم شده چون آینه خشک آه در دل گره از بیم تو چون لاله بود
3 دل که در حلقهٔ سرگشتگی آمد به کمند مرکز دایرهٔ شعلهٔ جواله بود
4 کی رسد بی مدد عشق به جایی فریاد تپش سینه و دل باد و پر ناله بود
1 چو وصف ابروی آن ماه عالمگیر میگفتم سخن پیچیدهتر از جوهر شمشیر میگفتم
2 چه رنگی بود جوش خلوت ناز و نیاز امشب تو میگردی عتاب از ناز و من تقصیر میگفتم
3 تو خندان همچو گل من غنچهسان دلتنگ غم بودم تو از بیداد و من از نالهٔ شبگیر میگفتم
4 فلک خاک ترا خشت سر خم ساخت ای واعظ تو از تدبیر میگفتی، من از تقدیر میگفتم
1 باشد ارباب رعونت را ز بی مغزی غرور شد تهی گشتن رگ کردن به تسبیح بلور
2 عاشق از پهلوی بخت تیره رسواتر شود آتش کم، بیش آید در نظر شبها ز دور
3 دامن فرزانگی آسان نمی آید به دست روشن است از ریختن های دلم شمع شعور
4 می کند صحبت اثر در سینه صافان بیشتر رنگ صهبا برکند پیمانه چون باشد بلور
1 بیند چو خرامیدن رنگین ترا گل روبد ره جولان تو با موج صفا گل
2 لخت جگر آویخته در دامن آهم یا از چمن آورده برون باد صبا گل
3 بستان ز کفم ساغر می گر همه درد است کز آب گل آلود نیفتد ز صفا گل
4 هر شب که بخوابیم هماغوش خیالت چون غنچه کند یاد تو در بالش ما گل
1 در این زمانه کسی نیست رو به من خندد مگر به روی دلم چاک پیرهن خندد
2 چو گل به باد دهد ساز و برگ هستی را به هرزه هر که در این باغ یک دهن خندد
3 مرا ز یاد تو در سینه جوش فصل گل است لبم ز شوق از آنرو چمن چمن خندد
4 شکر به قیمت خاک سیاه هند بود چو شوخ من به دو لعل شکرشکن خندد
1 سبزه پامال شد از نرمی خویش لاله داغست ز خون گرمی خویش
2 عزلت آن کس که پی شهره گزید رفته در پردهٔ بی شرمی خویش
1 دل به غمگین مباش عاقبت این قطره دریا می شود غمگین مباش
2 نقد جان بیعانهٔ یک بوسه زان لعل لب است شاد زی ایدل که سودا می شود غمگین مباش
3 در حصول مدعا بیتابیی در کار نیست گر نشد امروز فردا می شود غمگین مباش
4 عیش خود را تلخ از زهراب نومیدی مکن کام دل آخر مهیا می شود غمگین مباش
1 نوبهار آمد هوا آیینه پرواز است باز هر طرف خیل پری سرگرم پرواز است باز؟
2 از طپش، شریان شوقم پردهٔ دل می درد چشم مخمور که در اندیشهٔ ناز است باز
3 آشنای ناله غیر از نغمه فهم درد نیست صحبت دل با زبان بلبلان ساز است باز
4 محفل افروز دلم شد یاد شمع عارضی رنگ رویم بر هوا پروانه پرواز است باز
1 دلم از هجر تو خون است امروز آفت صبر و سکون است امروز
2 لبی از بادهٔ لعلی ترکن نوبهار است و شکون است امروز
3 عالم از جلوهٔ رنگین هوا محشر بوقلمون است امروز
4 تا چه آرد به سر ما فردا توسن نفس حرون است امروز