آثار جویای تبریزی

صفحه 74 از 109
109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی

1 دل را به قدر خمکده ها جوش داده اند تا منصب قبول تو می نوش داده اند

2 هر لخت دل زبان دگر شد مرا به کام تا همچو غنچه ام لب خاموش داده اند

3 این شیوه خاصهٔ مژه های دراز تست هر نیش را نه چاشنی نوش داده اند

4 روشندلان که مسلکشان عالم رضاست بر نیک و بد چو آینه آغوش داده اند

1 تا یاد ترا کرده دلم راهبر خویش پر در پر عنقا بپریدم ز بپریدم ز بر خویش

2 تا بام قفس قوت پرواز ندارم شرمنده ام از کوتهی بال و پر خویش

3 پیوند سرین را به میان تو چو بیند عاشق بود ار کوه نبندد کمر خویش

4 یکبار به گرد سر او گشتم و چون شمع گردم همهٔ عمر به قربان سر خویش

1 لعل لب او راست ز رنگین سخنی رنگ چندانکه ازو یافت عقیق یمنی رنگ

2 گردید کبود از اثر بوسه لب یار باشد گل شفتالوی او یاسمنی رنگ

3 شامی که بناگوش تو از پرده برآید تا صبح بود روی هوا نسترنی رنگ

4 هر قطرهٔ خون شیون بلبل به تنم داشت رفتی چو در آغوش قبای چمنی رنگ

1 میستاند باج از صرصر نگاه تند خلق حسن را در پرده بر چون در ته دامن خلق

2 در لحد جویا چراغم روشن از مهر علی است گو نباشد بر سر خاکم پس از مردن خلق

1 رفت می نوشیم ز یاد آخر شیشه از طاق دل فتاد آخر

2 خال او از ستاره سوختگی پا به زنجیر خط نهاد آخر

3 آه دل را ز جای خود برکند رفت این مملکت به باد آخر

4 چشم محتش به ناخن مژگان گره از کار دل گشاد آخر

1 قصیده ای که درآن مدح مرتضی نبود چو سبحه ای است که از خاک کربلا نبود

2 وجود پاک تو و ذات حضرت نبود چو لفظ و معنی از یکدگر جدا نبود

3 بود ز شیر فلک ربتهٔ سگت افزون گدای درگه تو کم ز پادشا نبود

4 به کیش اهل محبت کسی که از دل و جان غلام تو نبود بندهٔ خدا نبود

1 خط به گرد عارضش گرد شمیم گل بود سبزهٔ پشت لبش موج نسیم گل بود

2 لفظ و معنی در لبش با یکدگر جوشیده اند همچو رنگ و بوی گل کاندر حریم ل بود

3 می کند هر کس ز سیر باغ استشمام فیض فیض عامی لازم طبع کریم گل بود

4 از وفاداری شعار دلبری را تازه کن ورنه بودن بی وفا طور قدیم گل بود

1 غفل نبرده بهره ای از روزگار عمر وقتی که فوت شد نبود در شمار عمر

2 با هیچ کس وفا نکند شاهد حیات پیداست از دورنگی لیل و نهار عمر

3 هرگز ندیده است کس از سایه اش نشان از بسکه تند می گذرد شهسوار عمر

4 بیرون زحد عقل بود عالم شباب دیوانگی است لازم جوش بهار عمر

1 هر که چون صبح خودنمایی کرد پیرهن بر تنش قبایی کرد

2 عشوهٔ لاجوردیی که تراست رنگ روی مرا طلایی کرد

3 چون توان دید ماه را کامشب چهره شد با تو بی حیایی کرد

4 دیدهٔ من ز دیدن رویت آشنایی به روشنایی کرد

1 از سوز دلم دیدهٔ مهجور شود خشک هر قطرهٔ خون در تن رنجور شود خشک

2 ای مغبچهٔ مگشا سر خم محتسب آمد این چشمه مباد از نظر شور شود خشک

3 هر سر که در او زمزمهٔ عشق نباشد امید که چون کاسهٔ طنبور شود خشک

4 هرگز نبرد نام می از مرده دلی ها یارب لب زاهد چو لب گور شود خشک

آثار جویای تبریزی

109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی