آثار جویای تبریزی

صفحه 72 از 109
109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی

1 شد دل دریا کنارم ته همین از چشم تر موج قلزم گشته هر چین جبین از چشم تر

2 بسکه دارد در گره آهی جدا از هجر اوست چون حباب اشکم بریزد بر زمین از چشم تر

3 گر نه خوناب جگر بارد ز مژگان جای اشک کی خورد آبی دل اندوهگین از چشم تر

4 بسکه باشم تشنهٔ نظارهٔ دیدار دوست در دهن زیبد اگر گیرم نگین از چشم تر

1 بود از سوز دلم هر قطره خون در تن چراغ پیش ازان دم کز شرر در سنگ شد روشن چراغ

2 آهم از سوزت چراغ دودمان شعله است می توانم کردن از باد نفس روشن چراغ

3 برقع افکندیز رخسار و بسی شرمنده است پیش رویت ماه، چون در وادی ایمن چراغ

4 مردن آسا نگر کز چشم پوشیدن رود گرچه دارد خون صد پروانه بر گردن چراغ

1 بهره از یاری یاری نیستش هر که طبع بردباری نیستش

2 هر که دل در زلف یاری نیستش یک سر مو اعتباری نیستش

3 هر که ترک بندگی کرده شعار گوئیا پروردگاری نیستش

4 شاهد دنیا جمالش دلرباست لیک رنگ اعتباری نیستش

1 دست خواهش تا توان از مدعا باید کشید خویش را در سایهٔ بال هما باید کشید

2 تلخ و شیرین تا به کام خواهشت یکسان شود ساغر لبریز تسلیم و رضا باید کشید

3 در سواد هند خوش در کشمکش افتاده ایم ناز منعم بیش از ابرام گدا باید کشید

4 می سراید چشم او در هر مژه برهم زدن پردهٔ ناموس بر روی حیا باید کشید

1 ز مستی گر رسد دستم به لب‌های نمک سودش شود یاقوت دست افشار لعل خنده‌آلودش

2 مروت نیست با طبعم گهی از ناز می‌گوید چه می‌کردم اگر انصاف هم یارب نمی‌بودش

3 نگاه گرمی امشب آتشی افروخت در دل‌ها که چشم مهر و مه روشن بود از سرمهٔ دودش

4 به امید مروت صبر بر بیداد او کردم ندانستم جفا و جور جویا خواهد افزودش

1 زل بند چاشنی باشد حلاوت از لبش شیرهٔ جان می چکد چون صاف لذت از لبش

2 ناله از دل، آه گرم از سینه، اشک از دیده ام رنگ از رخ، بو ز پیراهن، نزاکت از لبش

1 دل از مهر می و معشوقم آسان بر نمی خیزد دلی هرگز کس آسان از سر جان بر نمی خیزد

2 کنم زنجیر خالی از در پرپیچ و تاب خود چو من دیوانه ای در روزگاران بر نمی خیزد

3 چنان افتاده ایم از پا که فردای قیامت هم غبار از تربت ما خاکساران بر نمی خیزد

4 دلی سالم نجست از صیدگاه ترک چشم او بلی افتادهٔ آن تیر مژگان بر نمی خیزد

1 تنها نه همین یارم گوش سبکی دارد با گوش سبک چون گل روی تنکی دارد

2 با شعلهٔ حسن او کز باده برافروزد خورشید برین چون مه روی خنکی دارد

3 در عالم مستی هم هرگز نشود رامم با آنکه ز خود رفته است از من خودکی دارد

4 صد ساغر لبریزم نشکست خمار امشب با رطل گران ساقی دست سبکی دارد

1 در بند پاس خاطر غیر اینقدر مباش غافل زحالم ای ز خدا بیخبر مباش

2 ترسم به جادهٔ رگ سنگ افتدت گذار مانند نیشتر همه جا خیره سر مباش

3 بینی به روی هر که نگاهش به سوی تست مانند شمع بزم پریشان نظر مباش

4 یک ره ز رفتن پدرانت حساب گیر مغرور پنج روزه حیات ای پسر مباش

1 پای هر نخلی که بوسیدم به دوران بهار در چمن گل بر سرم افشاند احسان بهار

2 از زمین هر قطرهٔ باران برویاند گلی تخم گویی به خاک افشاند نیسان بهار

3 چون نباشد در چمن حیرت نگه نرگس که نیست چشم را سیری زنعمتهای الوان بهار

4 تا ببندد غنچه را زنار از رگهای ابر در فرنگستان گلشن شد کپستان بهار

آثار جویای تبریزی

109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی